- هفت‌برکه | گریشنا - https://7berkeh.ir -

یادداشت سردبیر افسانه گراش در صحبت‌نو لار

محمد خواجه‌پور: یادداشت «سنگینی تاریخ بر دوش لارستان امروز» با همکاری دوستانه سردبیر نشریه صحبت‌نو در شماره سی و نهم این نشریه منتشر شد. این یادداشت به دنبال واکاوی گره‌ای است که هر روز کورتر می‌شود. البته با توجه به محل انتشار مطلب در یک نشریه لارستانی نگاه بیشتر به آن سمت است و گرنه در گره خوردن این گره از هر دو سو و حتی چند سو کشیدن دیده می‌شود. امیدوارم این گونه یادداشت‌ها ما را در بهتر دیدن این گره کمک کند. منتظر شنیدن نظرات دوستان هستم.

[1]

سنگینی تاریخ بر دوش لارستان امروز

این روزها وقتی در فضای مجازی با دوستان لاری گفتگو می‌کنم می‌بینم بسیاری از آن‌ها از تمثیل مشترکی استفاده می‌کنند که می‌گوید لار همچون پدری است که به تدریج فرزندان از آن دور شده‌اند و بر پدر یاغی گشته‌اند و معمولا در امتداد آن دریغی است بر لارستان بزرگ که تکه تکه شده است.

تمثیل چند وجهی پدر

وجه تسمیه این تمثیل مهربانی و شیخوخیت است. اما از این تمثیل تنها همین یک وجه مراد نمی‌شود. شهرهای همجوار آن را نشانه‌ای بر اثبات تلاش برای تدوام قیمومیت می‌بینند. حتی در نگاه‌های بدبینانه این پدر را یک پدر خودخوانده می‌دانند.

تمثیل پدر و فرزندی در موقعیت فعلی کمکی به لار نمی‌کند بلکه تایید سخنان کسانی است که لار را به تلاش برای رفتار سلطه‌طلبانه متهم می‌کنند.

هر چه لار تلاش کند خود را در نقش پدر (چه نقش پدرانه چه نقش پدرسالارانه) تثبیت کند تلاش توابع پیشین برای خدشه وارد کردن بر این نقش بیشتر خواهد شد.

تمثیل پدر بیش از آن چیزی که لاری‌ها فکر می‌کنند مانع آغاز یک گفتگو سازنده است. در موقعیت سنتی-تاریخی «پدر و فرزندی» جایی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. حقیقت و واقعیت به طور کامل در اختیار پدر است و فرزندان چیزی جز خام‌اندیشان چموش نیستند که باید آن‌ها را تربیت و مهار کرد.  در خوانشی امروزتری از این تمثیل نیز پدر تنها زمانی می‌تواند بر فرزند تاثیر بگذارد که در موقعیت «یک دوست» قرار بگیرد. تاکید چندین‌باره بر جایگاه برتری پدرانه و قدرت‌نمایی، برای فرزندانی چاره‌ای جز دور شدن و قرار نگرفتن در مسیر تصمیمات پدر باقی نمی‌گذارد.

از یاد نبریم که اساطیر ایرانی بر پایه «فرزندکشی» بنا شده است و شاید دیگران حق دارند از کسی که هر جور که هست می‌خواهد خود را پدر بخواند، هراس داشته باشند.

روایت‌های چند گانه از تاریخ لارستان

اما مساله لارستان فراتر از یک تمثیل ساده است که با نگاهی ساختارگرایانه بتوان آن را رد یا تایید کرد. ریشه‌های این تمثیل در باری است که خود لاری‌ها بر دوش دارند و تا آن را زمین نگذارند راه پیشرفت‌شان هموار نمی‌شود.

برای لار بسیار سخت است که جایگاه گذشته خود را در جنوب فارس از دست رفته ببیند و هر بار یادآوری می‌شود که  از بستک تا جهرم و از کرانه کرمان تا جوانب تنگستان زیرنظر و حاکمیت لار بوده است. برای آن‌ها تمثیل پدر و فرزند در مورد خود و شهرستان‌های همجوار یادآوری آن خاطره تاریخی است.

در حالی که شهرستان‌های نوپاتر جنوب فارس به دنبال جایگاهی برابر و متعادل هستند در لار همچنان تلاش بر این است که به جایگاه برتر لار  خدشه وارد نشود. این تلاش برای تثبیت جایگاه پیشین در هر شکلی مانعی برای آینده لارستان است و هر روز این پیر کهن را تنهاتر می‌کند.

شاید راه‌حل لار برای بازگشت به لارستان بزرگ نیازمند کمی از خودگذشتگی بیشتر باشد. از نظر حقوقی لارستان، لامرد، مهر، خنج و گراش هر کدام شهرستان‌هایی هستند با مدیریت‌های مستقل و مجزا. گام اول تصحیح این نگاه است که کسانی روبه‌روی لارستان قرار گرفته‌اند نه فرزندان یاغی بلکه شهرستان‌هایی مستقل و هم‌تراز با لارستان هستند که با وجود مخالفت‌ها و ممانعت‌های مرکز پیشین توانستند مسیر خود را باز کنند.

خوانش این شهرها از تاریخ نیز بسیار متفاوت از روایتی است که لاری‌ها از تاریخ این سال‌ها دارند. آنان فکر می‌کنند نه تنها لار برای بزرگ شدن شهرستان‌های دیگر کمکی نکرد بلکه تا جایی که توانست آنان را در آغوش آهنین خود فشرد. تا زمانی که لار همچنان خود را پدر بخواند، هر حرکت آن گامی در جهت بازگشت پدرخواندگی تحلیل می‌شود و مخالفت‌های کم و زیاد و حتی غیر منطقی را در پی خواهد داشت.

[2]

پای لارستان در گِل تاریخ

گذشته همیشه چراغ راه آینده نیست. گذشته و نوستالژی آن گاهی مانعی است برای پیش رفتن. لار با تکیه بر لارستان بزرگ و لارستان کهن تنها گذشته‌ای را به یاد می‌آورد که فقط برای لار خوشایند است. برای آینده جنوب فارس باید به دنبال خوانشی مدرن‌تر و امروزی‌تری از شرایط منطقه بود. خوانشی که مسیر آینده را نه بر اساس سهم تاریخی بلکه بر اساس «حداکثر منافع مشترک» و به حداقل رساندن تضادهای درونی تدوین کند. تدوین این مسیر نیازمند گفتگو است. این گفتگو زمانی آغاز می‌شود که بازیگران منطقه‌ای با توجه به وزن و موقعیت فعلی خود پشت میز بنشیند. بازیگرانی که دارای وزن‌های متفاوتی هستند اما هر کدام خود را صاحب شخصیت و حقی می‌دانند. این گفتگو یک گفتگوی سیاسی است نه یک گپ خانوادگی.

برای درک موقعیت جدید و به پیش‌رفتن به نظر می‌رسد پای لارستان در گل تاریخ گیر کرده و گام‌های لارستان برای نزدیک شدن به دیگران سنگین است. تا لارستان پای از این گل بیرون نکشد و برای به پیش رفتن بر آسفالت داغ و سخت واقعیت پا نگذارد مسیر مطلوب خود را نمی‌تواند بپیماید.

شهریور ۱۳۹۲- محمد خواجه‌پور- سردبیر نشریه افسانه ویژه گراش