بستن

شب به شب تا عاشورا – ۲

گریشنا: شهر بوی غم دارد و صدای نوحه‌خوان‌های شهر، صحنه‌ی پر غم کربلا را برایمان تداعی می‌کند. به هر گوشه‌ای چشم بدوزی پارچه‌های سیاه و مردم سیاه‌پوش و دسته‌‌های هیات را می‌بینی که عزادار سالار شهیدان هستند، نوای یا حسین(ع) در شهر پیچیده است. عبدالرضا و علی افشار به میان این عزادارن رفته‌اند و از سوز و گداز آنها در این شب‌ها عکس گرفته‌اند.

moharram9

عکاس پایگاه خبری هفت‌برکه گراش

5 نظر

  1. کاکاجی از ته دلش(از صمیم قلب )می خواهد از این فاظمه خانم شادی بخاطر تیتر خوب خبرش تشکر کنه و بشکل وکلام بیبی ام(مادر بزرگم بگم ) دختر الهی خوش بخت بشی وبزبان کاکاجی بگم الهی همیشه در فامیلت (شادی) بمانی. وتشکر وسپاس اصلی و گات تر( بزرگتر ) کاکاجی برای عبدالرضا وعلی افشار بخاطر گرفتن عکسهای جالب. تمیز.عالی وماندگار از شور وحال جوانان در شبهای همه ریتم ونوا . آوا وحرکت .کاکاجی وقتی در این عکسها میبیند که جوانان برومند گراش همه آراسته زیبا وخوش تیب (بزبان خود جوانان) همه با هم با شوق وشیفتگی تمام بیاد آزادگی حسین همنوا وهم صدا در حرکتند کاکاجی چه شوقی میکند.

  2. ادامه سپاس وتشکر کاکاجی . عکسان کوشا. خسته نباشید .قدمتان استوار دربینتان قوی و دستانتان بی لرزش باد ..اگر چه در این شبها کاکاجی نباید لغزی بزبان ارد ولی صاحب این شبها آنقدر بزرگوار وآزاده است وکاکاجی هم خیالش راحته که هم عوامه وهم دل پاک. پس برای اینکه عکسهای جالبتری بگیرید خاظره چنین شبهای از دوره سزبازیش .بخوانید . من وهمدوره ام که یک آبادانی کاکاجیتر از خودم بود یا یک سری گروهبان کادر وسربازهای مشنگ افتاده بودیم یعنی انداخته بودن توی برهوتی آب که هیچ آدمیزاد هم پیداش نمیشد .ششم محرم شده بود که سر وکله عقیدتیها پیداشون شد .که بایستی مراسم نوحه وسینه زنی توی این برهوت داشته باشید

  3. خودشان که جز اذیت کردن هنری نداشتند .سربازها که همه مشنگ زحمتها افتاد روی دوش مادوتا کاکاجیها.من شدم مجلس دار .لغزکوتاه دوستم نوخه خوان .نزار قطری و گراشی بوشهری خودمان باید می آمدند شاگردی .ولی شرط کرد همه حتی عقیدتیها اول سینه زنی یاد بگیرند برسم آبادانی همان گراشی خودمان هقتم وهشتم آموزشی بود .وتاسوا وعاشورا محشری بپا کردیم .وحالی بردیم.اخرهاب شب عاشورا که همه از زدن خسته شده بودند .وسط راحت باش کاکاجی نوخه خوان از عقیدتیها اجازه خواست که خاطره کوتاه از آبادان بگویدکه بچه ها خستگیشان برطرف شود تا دور بعدی. لغز کوتاهتر .

  4. گفت یک روز غلو (غلام) دوستم گریان وغمگین اومد در خونه مان.گفت ولک کمربند سفید داری .گفتم دارم ولی برای چته وچرا گریه میکنی .گفت ننم مرد وحالا باید ببریمش خاکستون وبعد هم ختم ودر مسجد ایستادن .عینک روبین دارم .ولک نمی دونی کمر بند سفید با شلوار وپیراهن تمام مشکی چه تیپی میزنم .حالا کاکاجی خواهش داره چندتایی عکس از این جوانهای تیب دار دل صاف ومعصوم درهییتهای مختلف بندازید تا شور وعشقشان به آزادیگی حسین بشتر نمایان شود .وبه پند (نصیحت) محتسب کمتر گرفتار . مزدتان با حسین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 نظر
scroll to top