بستن

استان «فارس ساحلی» به جای سرابِ «استان لارستان»

هفت‌برکه – گریشنا: «استان لاستان حتی به نفع لار نیست بلکه برای توسعه اقتصادی و سیاسی منطقه و حفظ هویت خلیج فارس، باید به دنبال ایده تشکیل استان فارس ساحلی بود» در ادامه یادداشت‌های «یک گراشی از دبی» او این بار به سراغ موضوع چاش‌برانگیز تقسیمات کشوری رفته است.

با نزدیک شدن به زمان انتخابات، موضوع تقسیم استان فارس و تشکیل استان‌های جدید داغ می‌شود. این نویسنده در یادداشت خود تشکیل استان جدید را با موضوع قدیمی هویت و حفظ نام خلیج فارس پیوند داده است. 

یادداشت‌های پیشین یک گراشی از دبی را در گریشنا دنبال کنید. (+)

مقدمه: امروزها که فضای انتخاباتی مجلس شورای اسلامی در شهرها و بخشهای منطقه کم کم دارد برای انتخاب یک نماینده گرم می شود تا فردی به عنوان تک نماینده چهار شهرستان این منطقه یعنی لارستان، گراش، اوز و خنج برای چهار سال دیگر به مجلس بفرستند.

اکثریتی از ثبت‌نام‌کنندگان نمایندگی مجلس از شهر لار به همراهی افراد تیم انتخاباتی آنها و با کمک گرفتن از نویسندگان و نخبگان لاری که در فضاسازی انتخابات فعال هستند و یا علاقمندان و امیدواران به معجزه‌ای، از کاندیدایی مثل آقای بروجردی (نماینده نه چندان موفق پیشین بروجرد) یا آقای جعفرپور، با نوشتن و تبلیغ بر له و یا علیه این کاندیدا یا آن کاندیدا غیرمستقیم و کمتر محسوس تبلیغات انتخاباتی را شروع کرده‌اند.

عده‌ای نیز خیلی پرشور و به فراوانی به موضوع استان شدن لار به نام استان لارستان اشاره دارند و آن را به عنوان یک امر بدیهی، قطعی و لازم الاجرا به میدان آورده‌اند تا جایی که خبرنگار سایت آفتاب لارستان مستقر در فرمانداری لارستان در روزهای ثبت نام داوطلبان مجلس بدون استثنا از تمامی ثبت‌نام کنندگان لاری و غیر لاری نظرشان را درباره استان لارستان می‌خواست و این گونه به ثبت‌نام کنندگان القاء می‌کرد که خواستن و کوشش برای استان کردن لار از الزامات رفتن به مجلس است.

استان لارستان حتی به نفع لار نیست

لاری‌ها اگر فکر می‌کنند که شهرشان باید استان شود حق شان است و مشکلی نیست همانگونه که حق دیگران نیز است که بخواهند به گونه دیگری برای توسعه و پیشرفت شهرستان‌ها و بخشهای خودشان فکر کنند حتی اگر امروز شهرستانی از لار جدا شده باشند و یا هنوز بخش‌هایی از شهرستان لارستان باشند.

بیان کردن و کوشش برای بدست آوردن یک خواسته انتخاباتی امر خلافی نیست بلکه کوشش و تلاش برای بدست آوردن خواسته‌ای پیشرو و مترقی امری فرض و واجب می‌دانم به خصوص وقتی که این خواسته خیر و صلاح چند شهرستان و کل کشور را شامل شود. آنچه ناخوشایند و نارواست این است که یک عده از یک شهرستان بخواهند خواسته خودشان را قیم‌مابانه بدون مشورت و یا بحث قبلی با دیگر شهرستان‌های همجورشان در مورد فایده و یا ضررهای آن خواسته انتخاباتی، به آنها تحمیل کنند و از نماینده مشترک چهار شهرستان در زمان ثبت‌نام خواسته خود را به کاندیداهای مشترک تلقین نمایند.

نویسنده این یادداشت تشکیل و به وجود آمدن استانی به نام لارستان را به نفع و فایده کوتاه و بلند مدت مردمان منطقه و حتی خود شهر لار نمی‌داند و پیشرفت و توسعه پایدار تمامی شهرستان ها و بخش های منطقه را در آینه روشن به وجود آمدن و تشکیل استانی به نام استان «فارس ساحلی» می‌بیند.

در این نوشته با استدلال و برهان های قاطع و روشن بحث خواهم کرد که چرا این گونه می‌اندیشم و چگونه به این نتیجه رسیده‌ام. لذا این سری نوشته‌ها در راستای تشکیل استان فارس ساحلی خواهد بود و انتظار دارم که هر کسی مخالف استدلال این بحث و قلم است و بخواهد این نوشته را نقد نماید (پس از خوش‌آمدگویی به ایشان) خواهش می‌کنم با قلمی وزین به بحث علمی و اجتماعی و به بایدها، راه‌حل های بهتر و برهان‌های روشن بپردازد و از شعار و بدگویی اجتناب نماید و تعصب و خامی را کنار گذاشته به همگراهی و پیشرفت تمام منطقه فکر کند.

همچنین اول خوب دقت کند که من چه می‌گویم آن وقت اگر فکر بهتر و پیشنهاد مفیدتر و عملی‌تری دارد، فکر و اندیشه‌اش را قلمی کند و در منظر دید تمامی مردمان قرار دهد تا آینده منطقه با همفکری و هم یاری تمامی مردمان منطقه در همه شهرستان ها و بخش‌ها ترسیم و میسر گردد و دوست دارم نویسندگان مخالف اگر لاری باشند، منطقه را در چنبره «بفرموده» و «این گونه بوده»، «تاریخ می گوید» قیم مابانه و توهمی که «لار مرکز است»، بپرهیزند و با گفتن فقط حق و اولویت با ماست گرفتار خودبینی نشوند و به خصوص از توهم، تخیل و تاریخ‌سازی جداً پرهیز شود.

این بحث ربطی به کری‌خوانی لار و گراش ندارد

یادآوری کنم از قضا طرفه روزگار این که من خودم نصف لاری و نصف گراشی هستم. لذا اگر فکر می‌کنید چون به نام مستعار «یک گراشی از دُبی» می‌نویسم تعصبی روی این شهر دارم اشتباه تصور کرده‌اید. مادر پدرم لاری است و از خانواده سرشناس و تاجر قدیم لار بوده و تمامی دایی‌زاده‌های پدرم در کویت، قطر و دبی به قبیله لاری شناخته می‌شوند. همچنین پدر بزرگم تاجر گراشی بوده که در قیصریه لار تجارت داشته و در لار زندگی می‌کرده که پس از فوت همسر اولش که از طایفه بزرگ قنادها در لار بوده (تنها عمه مرحومه من از این مادر بود که فراوان فامیل و دایی‌زاده از این طایفه در لار داشت) با مادربزرگم ازدواج می کند. متاسفانه در سال ۱۲۸۸ شمسی در درگیری توطئه مانند و ساختگی خوانین و کلانتر آنها در صحرای باغ بی‌گناه شهید می شود که موضوع این نوشته نیست.

این را نوشتم که بحث و نوشته من را به کُری‌خوانی و یاوه‌سرایی‌های بین جهال متعصب و ماموران تفرقه بینداز و حکومت کن لار و گراش نیندازید!

برایم بسیار ناگوار و سخت است که شاهد باشم عده‌ای کامنت گذار مامور و یا متوهم با انگشت‌گذاری بر کلمه‌ای و یا نام نویسنده موضوع اصلی و بحث مفید نویسنده که برای همه منطقه نوشته شده را با کامنت گذاری به بحث انحرافی بین لار و گراش بیندارند.

یادداشت قبلی نویسنده «یکی بر سر شاخ بن می برید» (منتشر شده در سایت آفتاب لارستان و گریشنا سیزدهم اردیبهست ۹۸) که آغاز نقدی موشکافانه برعملکرد وزارت خارجه در ارتباط با مردمان منطقه و کشورهای خلیج فارس بود، متاسفانه کامنت‌گذار ماموری از دل آن نوشته کلمه «کوند گراش» که محل اطراق شیوخ قطر نوشته بودم و هیچ ربطی به موضوع بحث نداشت در کامنتش علم کرده بود که نقد به عملکرد وزارت خارجه را لوث کند تا بحث منحرف شود و نگذارد مردم منطقه فکر کنند که وزارت خارجه ایران چه کم‌کاریی‌هایی در حق مردمان منطقه و ایران کرده که امروزه دیپلماسی ایران به این روز افتاده که بازیچه قدرت‌های اقتصادی نوظهور، چین، روس و کشورهای غربی امریکا و اروپا شود و با سفت‌کن و شل‌کن‌شان ما را بازی دهند تا مجبور باشیم برای طلب پول فروش نفت کشورمان حتی از هندوستان و کره جنوبی که درگذشته‌ای نه چندان دور ریزه‌خوار نفت و سرمایه ما بوده‌اند به التماس بیفتیم و شرط و شروط دریافت تولیدات نه چندان مرغوب آنها را بالاجبار جای طلب قبول کنیم. یا برای حل مشکلمان در دیپلماسی و روابط با کشوری دیگر دست به دامن سلطان مسقط شویم که تا چهل سال قبل بزرگان‌شان برای درمان تراخم چشم‌شان آرزوی سفر به شیراز داشتند.

نقد کم‌کاری و ندانم‌کاری وزارت خارجه ربطی به کُری خوانی لار و گراش نداشت که کامنت گذار بخواهد بحث را منحرف کند و البته توانست جلوی بخش دوم نوشته را بگیرد، شاید فکر می‌کرده پای قصورها، کم‌کاری‌ها و ندانم‌کاری‌های دست‌اندرکاران مسئول و رؤسای سیاست خارجه کشور در چهل سال گذشته به میان خواهد آمد که یقینا آقای بروجردی داماد مرحوم آقای لار یکی از آنها خواهد بود! به هر حال امیدوارم که در بحث استان فارس ساحلی شاهد کامنت های انحرافی نباشیم و بتوانیم همه با هم به قول رند شیراز عمل کنیم: «بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» بله طرحی نو را برای توسعه و پیشرفت تمامی منطقه به بحث و گفت و گو بگذاریم.

همه می‌دانند تقسیم فارس ضروری است

ضرورت روی‌نویسی و تشریح واضحات در این نوشته نیست: برای بحث و گفت و گو درباره تشکیل استان فارس ساحلی که حق مسلم شهرستان های بندرلنگه، بستک، خنج، اوز، گراش، لارستان و شاید همراه با دو یا سه شهرستان احتمالی دیگر می‌دانم، آگاهی داشتن و دانستن فهم جامع و روشن از مجموعه یک سری اطلاعات، تعریفات، قوانین و تبصره‌ها جامع در ارتباط با تقسیمات کشوری، چگونگی اداره یک کشور در سلسله مراتب اداری-سیاسی در تقسیم هر کشور به واحدهای کوچکتر برای سهولت اداره آن و تامین ملاحظات سیاسی و سازندگی آن کشور، چگونگی تقسیمات کنونی کشور، وضعیت استان فارس و شهرستان‌های  این استان از نظر موقعیت و جایگاه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی، بخصوص نفوذ و نزدیکی به هسته مرکزی قدرت در کشور و دانستن جایگاه فرمانداری‌های ویژه در این استان ضروری است و لازم می دانم و فکر می‌کنم خوانندگان علاقمند به این موضوع این سری اطلاعات را بهتر از من می‌دانند و یا می‌توانند با رجوع به منابع مختلف و در دسترس همگان این معلومات اولیه را بدست آورند.

البته دانستن موقعیت شهرستان‌های غربی استان هرمزگان بخصوص بافت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، زبانی و تاریخی و جایگاه فعلی آنها در پروسه رشد و سرمایه گذاری استان هرمزگان بسیار کمک خواهد کرد که فهم درست تری از علاقمندی این دو شهرستان برای پیوستن به استان فارس ساحلی داشته باشیم.

در این نوشته به هیچ یک از این گونه تعریفات و یا تشریحات اشاره‌ای نخواهم داشت و یا از منابع موجود درکشور رونویسی نخواهم کرد. خوانندگان اگر اطلاعات کافی در حافظه خود نداشته باشند به راحتی از منابع موجود کشور به دست خواهند آورد. در اینجا من فقط تاکید بر چند نکته خواهم داشت که دوست دارم خوانندگان علاقمند در وقت خواندن این نوشته همواره  نکات  ذیل را به خاطر داشته باشند.

۱) تقسیم استان فارس فعلی به سه یا چهار استان کوچکتر برای  همگان و تمامی دست‌اندر کاران اداره و مدیریت کلان کشوری در راستای کمک به چگونگی توسعه و بیشرفت همگن و پایدار تمامی شهرستان‌های و بخش‌های این استان روشن و مبرهن است. کسی برای کوچک و تقسیم شدن این استان در کل حوزه‌های مدیریتی و اداری کشور از بالاترین حوزه‌های آن در پایتخت تا کوچکترین آن در بخشی و یا شهرستانی از این استان تردید، شک و ابهامی ندارد ولی همه در این ناتوانی مانده‌اند که کی و چگونه می‌توان این استان بیش از حد بزرگ و قدیمی را تقسیم کرد که مشکل‌ساز نباشد و دردسری به وجود نیاید.

مدعیان میراث‌خواری برای تقسیم این استان در چهل سال گذشته با تکیه بر نفوذ و نزدیکی به قدرت مرکزی کشور و داشتن و به دست آوردن رانت‌های سیاسی، امنیتی و به خصوص قدرت اقتصادی در تعامل و همکاری با دیگر رانت‌داران و منتفعان درآمد نفتی و تقسیم دیگر منابع درآمدی کشور و همچنین در بده و بستان‌های تقسیم خصوصی سازی کارخانجات صنایع کشور و یا پروژه های تصویبی در این چهل سال خود را مهیاتر از ما کرده‌اند که اگر قرار باشد روزی این استان تقسیم شود سهم شیر به آنها برسد.

در این نوشته به ضرورت‌ها و بایدهای تقسیم استان  اشاره‌ای نخواهد شد و خود خوانندگان از من نویسنده به این امر بهتر واقف هستند. خوب است علاقمندان در این موضوع جستجو کنند که چگونه منابع کشور با بده و بستان‌های آدم‌های بانفوذ بین استان‌های کشور تقسیم می‌شود و چه افرادی در این استان کجا ایستاده‌اند یا در آینده خواهند ایستاد؟ تمام اطلاعات این موضوع در کشور موجود است و به راحتی می‌توانید بدست آورید.

۲) تبصره یک ماده ۹ قاتون تفسیمات کشوری اشاره به این دارد که وزارت کشور بنا بر ضرورت می‌تواند با تصویب هیئت وزیران با انتزاع و الحاق روستاها، بخش‌ها و یا شهرستان‌های مجاور، استان‌ها را تعدیل کند ولی اگر بخواهند در تعدیل‌ها استان جدیدی ایجاد نماید نیاز به تصویب مجلس دارد و جمعیت هم کمتر از یک میلیون نباشد.

فراموش نکنیم همه این تعدیل‌ها و تصویب‌ها و یا استان‌سازی به بده و بستان‌های مردمان یک منطقه با دولت و مجلس بستگی دارد و یادمان باشد برای اکثر نمایندگان دیگر شهرستان‌های کشور در مجلس فرقی ندارد که لار و یا لنگه در استان جدید فارس ساحلی باشند یا در موقعیت فعلی خود؛ همه چیز بستگی به خواست مردم منطقه و بده بستان‌های معامله‌گری نخبگان و فعالین سیاسی و صاحب نفوس آنان دارد. نشد در قانون دست نوشته بشر بی معنی است! فقط همراهی، تلاش، همکاری همه شهرستان‌ها برای یک استان جدید شرط اول است؛ فزون خواهی و طعمه بیش از حد یک شهرستان اثر بسیار بدی خواهد گذاشت؛ البته موقعیت‌شناسی و هنر بازیگری و معامله حرف اول را می‌زند.

۳) لارستان در ۳۰ سال اول انقلاب بهترین و بالاترین شانس برای استان شدن و حتی بدست آوردن مقداری از ساحل دریا برای ایجاد و تشکیل استان لارستان داشته است. متاسفانه به دلیل غفلت، ندانم کاری، تنبلی، عدم شناخت و درک درست و عملکرد درست و به موقع مسئولین، فعالین، نخبگان لاری و به خصوص روحانیت مستقر در لار در پاسخ دادن به موقع و رضایتمندانه به نیازها و خواسته‌های شهرها و بخش های تابعه خود و همچنین ندانستن و درک نکردن تغییر و تحولات اوضاع کلی مملکت بخصوص حرکت اجتماعی و اداری همراه با ندیدن  سهم‌خواهی های دیگران از این تحولات کشور فرصت سوزی کامل داشته و شانس ایجاد استان لارستان را از دست داده و دیگر برگ برنده‌ای برایش باقی نمانده است. بنابراین در این شرایط دنبال استان لارستان بودن آب در هاون کوفتن است! باید به طرح نو و امکان‌پذیر بیندیشیم و به آن روی آوریم. (در نوشته بعدی به تفصیل در باره فرصت‌سوزی نخبگان و روحانیت لار خواهم نوشت)

۴) طبق روایت قانون تقسیمات کشوری، مرکز استان یکی از شهرهای همان استان که مناسبترین محل جغرافیایی، کانون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی طبیعی و اجتماعی آن استان شناخته می شود خواهد بود. البته یکی از مشکلات و دردسرهایی که استان فارس تاکنون نتوانسته به چند استان تقسیم شود همین رقابت در انتخاب مرکز استان جدید است که متاسفانه همه چشم و دستشان دراز است که بشوند مرکز استان و تا بتوانند به نام مرکز استان چند ده سالی بودجه آن استان را به نام این که مرکز استان باید شاخص باشد و ساخته شود هپولی هپو کنند و تا مدت‌ها شهرستان‌های تابعه آن استان جدید را به روزه‌داری و قناعت در بودجه وادارند.

برای مرکز استان فارس ساحلی که دچار هپولی هپوی بودجه نشود پیشنهاد عملی و علمی مطرح خواهد شد که  امروزه مبنای اداری و مدیریتی بسیاری از ایالت و استان‌های کشورهای پیشرفته دنیاست که کمترین  بودجه را مرکز آن استان خواهد داشت و کمترین هزینه و مخارج ممکن نیز نسبت به دیگر شهرهای آن استان باید در مرکز آن استان باشد. ( در نوشته بعدی در چگونگی و کجا بودن مرکز استان خواهم نوشت، قطعا مرکز فرمانداری‌ها و بخش‌های موجود نخواهد بود)

موضوع اصلی: ما پارسی هستیم و استان فارس ساحلی حق ماست

جغرافیا، قوم و زبان: امروز اگر ما به دایره المعارف‌ها، کتاب‌های مرجع و یا ویکی‌پدیاهای معتبر در هر زبان و فرهنگ زنده و پویایی در این کره خاکی رجوع کنیم در تمامی و همه این منابع برای کلمه پارس یا فارس یگانه، یک سان و همانند تعریف، و توصیف و شرح بیان دارند و این گونه یک سان معنی کرده اند: «پارس در یک معنی نام قوم و ایالتی در جنوب مرکز ایران و کرانه خلیج فارس است»  و حتی در جغرافیای دوره اسلامی که پارس به فارس تغییر نام داد نیز به منطقه‌ی جنوب مرکزی ایران و کرانه خلیج فارس گفته شده لذا نام خلیج همیشه فارس یا پارس را به دلیل سکونت و همجواری این قوم در کناره‌ها و جزایر آن، خلیج فارس نامیده‌اند.

در این موضوع کسی شک وتردیدی ندارد حتی امروزه که فزون خواهان و متعصبین مسلمان عرب با پشتیبانی شرکا و مشتریان نفتی و تجاری‌شان سعی می‌کنند نام دیگر بر آن بگذارند بازهم خود محققین و تاریخ‌نگاران حقیقی عرب (نه نویسندگان تاریخ‌سازی به فرموده و یا متعصب)، سرزمین جنوب مرکزی ایران و آب‌های کرانه آن را سرزمین قوم پارس و دریای کرانه آن را خلیج پارس می‌دانند و باور دارند که عرب‌ها کم کم و از اواخر دوره ساسانی به خصوص بعد از اسلام به کرانه جنوبی این آب مهاجرت و سکنا گزیده‌اند. حتی هنوز روستاهای قرار گرفته در جنوب آب راه  تنگه هرمز که امروزه از نظر جغرافیای سیاسی در کشور عمان قرار دارند از قوم پارس هستند و زبان نیاپارسیک آنها بسیار نزدیک به زبان امروز مردم بشاگرد استان هرمزگان است و به آن زبان صحبت می کنند و معروف به کمزاری هستند. ( هرچند متاسفانه این زبان نفس‌های آخرش را می کشد). من خودم در ایام نوجوانی که در بازار دبی کار می‌کردم با مردمان کمزاری وقتی معامله می‌کردم به راحتی زبانشان به دلیل نزدیکی به زبان خودمان برایم مفهوم بود.

بنابراین آنچه که بر درستی تاریخی و یقین باورهای نیکانی منطقه استوار است و جای هیچگونه تردید و گفت و گویی نیست، ما مردمان شهرستان‌های بندرلنگه، بستک، خنج، اوز، گراش، لارستان و بخش‌های قابل توجهی از شهرها و روستاهای قرار گرفته در شهرستان های همجوار که با ما همزبان و هم فرهنگ هستند خود را مردمانی از قوم پارس (فارس) می‌دانیم و باور داریم که ما یکی از اصیلترین بازماندگان و وارثان این قوم هستیم.

زبان و گویش گفت و گوی ما مردمان این منطقه نیز یا همان زبان اولیه قوم پارس بوده و یا میراث‌دار آن زبان است که در این ۱۵۰۰ سال با تغییراتی به ما رسیده (هر چند که هنوز نامی با مسما، علمی مبنی برمشتق قومی و ریشه و بن این زبان انتخاب نکرده‌ایم). این باور البته بدین معنی نیست که دیگر مردمان این سرزمین بزرگ که از شروع تاریخ فارس نامیده می‌شده و هم اکنون با زبان فارسی (فارسی دری، همین زبان فارسی امروز کشور که بعد از اسلام در ورارود شمال شرقی فلات ایران شکل گرفت و به تدریج زبان عمومی شعر و ادبیات مردمان مختلف فلات بزرگ ایران شد)  با گویش های محلی خود تکلم می کنند از قوم فارس نیستند. ناگفته نماند که در بسیاری از منابع و کتاب های مرجع معنی ثانویه‌ای نیز برای پارس یا پرسیا آمده است که مترادف با کل سرزمین ایران دانسته می‌شود که مورد بحث ما در این نوشته نیست.

دقت شود که شرایط اقلیمی منطقه ما جایی برای رشد شهرها و آبادی های پر جمعیت و ثروتمند نبوده و به همین دلیل هم به ندرت مورد حمله و هجوم و یا توجه مستقیم اقوام مهاجم عرب، مغول و یا سلسله‌های مختلف حاکمان ترک‌تبار کل فلات ایران بوده است که سبب شود در هر یورشی بافت نژادی، جمعیتی و فرهنگ و زبان نیاکان‌مان که ساکن در آبادی های پراکنده و کوچک این منطقه بوده‌اند تغییر کند. حتی تغییرات دین و مذهب نیز بطئی، آرام و آهسته در طول زمان طولانی انجام شده و بیشتر متاثر از مهاجرت‌ها و کاروان‌های عبوری بوده است که از مسیرهای مختلف از منطقه عبور می‌کرده‌اند. همین شرایط سخت جغرافیایی سبب شده که محلی برای سکنا و مقصد مهاجرتی نژادهای مختلف نشود که بر زبان و نژادمان تاثیراتی بزرگ داشته باشند.

من منکر این نیستم که گه‌گاهی خانواده‌های منفردی در طول تاریخ بعد از اسلام و یا عصر دولت صفوی به این منطقه آمده‌اند و سکنا گزیده‌اند ولی همه آنها در بافت قوم و زبانی منطقه حل گشته‌اند و تاثیرات عمده نژادی، فرهنگی و زبانی در منطقه به وجود نیاورده‌اند. همچنین در این اواخر خانواده های اندکی از ترک زبانان عشایر کوچی با حفظ زبان و فرهنگ خود در منطقه ماندگار شده اند ولی تاکنون اثر عمده‌ای بر بافت قومیتی و زبانی منطقه نداشته‌اند.

شاید بهتر است بگوییم اصولا طبیعت کل منطقه چون کم و بیش نمی‌توانسته جمعیت و زاد و ولد طبیعی خود را سیر کند همواره و همه ساله خانواده‌هایی از تمامی این منطقه به مهاجرت از وطن خود مجبور بوده‌اند، که ما امروزه به راحتی می‌توانیم حضور مهاجرت مردمان این منطقه را در سواحل شرقی آفریقا، هند، تمامی کشورهای جنوبی خلیج فارس و همچنین استان‌ها و شهرستان های درون کشور به آسانی مشاهده کنیم و اگر امروز ادعا کنیم که درصد بالایی از جمعیت کنونی کشورهای جنوبی خلیج فارس خودشان و یا پدرانشان از همین منطقه بوده‌اند اغراق نکرده‌ایم.

این اشاراتی مختصر و کوتاه نوشته‌ام که خود را گیج نکنیم که ما چه قومی هستیم و خود را چه بنامیم. همچنین در اینجا ضروری نمی‌بینم که از آثار تاریخی قوم پارس که از دوره ساسانیان در جای جای این منطقه پراکنده است شواهدی بر میراث داری خودمان از این قوم بیاورم، همین سازه‌های آبی بخش کوخرد بستک، آتشکده بزرگ کاریان و فراوانی قلعه های تاریخی ساسانی و دیگر آثار که تقریبا در تمامی منطقه قابل مشاهده است حکایت از این دارد که ما قوم و نژاد پارس هستیم و حال اگر قرار باشد که استان بزرگ فارس به استان‌های کوچکتری تقسیم شود، استان فارس ساحلی حق مسلم ماست که وارثان زنده این قوم بزرگ هستیم با کمترین تغییرات زبانی و نژادی؛ بنابراین ما فرزندان امروز این قوم بایستی در ایجاد و تاسیس استان فارس ساحلی بکوشیم قبل از آنکه سند غلط و اشتباهی به دست طمع کارانی که در تلاش برای تغییر نام خلیج فارس یا منطقه خودمان هستند بدهیم.

استان فارس ساحلی برای حفظ خلیج فارس ضروری است

 دانش آموزان کلاس پنجم و ششم دبستان سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۴ که امروزه تجربه‌داران و میان سالان شصت و هفتاد ساله هستند خوب به یاد دارند که در آن سالها در کتاب جغرافیای زیبا و تمام رنگی کلاس پنجم و ششم دبستان می‌خواندیم که کشور ایران دارای ۱۴ استان و ۷ فرمانداری کل است. برای ما که دانش آموزان مدرسه ایرانیان دبی بودیم و اکثراً هم خودمونی (ما بچه‌های لاری، اوزی، بستکی، گراشی و… مدرسه، خودمان را خودمونی می‌خواندیم) همیشه در درس جغرافیا دو فرمانداری کل برایمان مهم بود و بیشتر از هر اسمی به آنها توجه می کردیم؛ یکی «فرمانداری کل بنادر و جزایر خلیج فارس» به مرکزیت بوشهر و دومی «فرمانداری کل بنادر و جزایرخلیج فارس و دریای عمان» به مرکزیت بندرعباس؛ که در هر دو نام خلیج فارس می‌درخشید.

این توجه و یا شاید بهتر بگویم تعصب ما روی این دو فرمانداری دلیلی خاص داشت و آن دلیل هم این بود که در همان زمان در دبی و دیگر شیخ نشین‌ها توسط دولت کویت که تازه برای خودش کشوری شده بود (چند سالی از استقلالش گذشته بود)، با مدیریت کادرهای آموزشی مصری و فلسطینی (ناسیونالیست‌های پیرو جمال عبدالناصر) مدارس عربی به فراوانی ساخته می شد و در کتاب جغرافیای آنها اسم مورد نظر خودشان روی خلیج فارس نام عربی گذاشته بودند و کم کم با تبلیغات ناسیونالیستی متاثر از ناصر، می‌خواستند این اسم جعلی را جا بیندازند.

آن زمان تازه تبلیغات و اسناد سازی و تاریخ سازی آنها شروع شده یود ولی هنوز همه جانبه هجمه خود را آغاز نکرده بودند.  متاسفانه در حکومت پهلوی دوم از روی بی‌خیالی یا بی‌توجهی به مسائل جغرافیای سیاسی منطقه جنوبی کشور در زمان ارتقای هر دو فرمانداری کل به استان که اسم تاریخی خلیج فارس را یدک می‌کشیدند، به جای نامگذاری درست و صحیح نام بی مسمای استان بوشهر را تصویب کردند.

آگاهان و دلسوزان آن دوره اسامی چون استان فارس ساحلی به مرکزیت بوشهر و یا استان فارس غربی و یا استان فارس جنوبی پیشنهاد داده بودند که کرانه دریا را از نام فارس جدا نکنند و مردم غیور بوشهر هم روی نام استان مسئله‌ای نداشتند چون بوشهر مرکز استان شد بود. متاسفانه دست نامرئی روباه پیر استعمار توسط ایادی‌اش که در دربار و دیگر مکان‌های تصمیم‌گیری پایتخت بودند با اعمال نفوذ فرمانداری کل بنادر و جزایر خلیج فارس را تبدیل کردند به استان بوشهر. باز برای فرمانداری کل دومی نیز همین اعمال نفوذ توانست کلمه خلیج فارس را بردارد ولی دیگر نتوانست اسم دلخواه خود را بر آن بگذارند و شد استان هرمزگان.

مواظب باشیم! قوم‌سازی ما، خلیج فارس را تضعیف نکند

از فردای استان شدن این دو فرمانداری کل به استان با حذف نام خلیج فارس از آنها باز همان روباه پیر استعمار به ناسیونالیست‌های عرب خبر داد، که ای… من کار را برایتان آسان کرده ام، فارس از دریا جدا شده؛ بروید دنبال تاریخ سازی و اسنادسازی برای جا انداختن نام جعلی خود و این مسئله بیشتر و بیشتر شد و تا به امروز که تمام کشورهای عربی و حتی کشورها و تشکیلات عربی دوست جمهوری اسلامی که از امکانات مالی، سیاسی و حتی جانی جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند از این نام جعلی استفاده می کنند و بسیار هم هزینه و تبلیغ می کنند که این اسم جعلی را جهانی کنند.

خلاصه پایه و اساس تمام اسنادسازی و تاریخ‌سازی آنها بر این نکته است که قوم فارس در کرانه دریا نبوده بلکه در قسمت مرکزی ایران بوده و کرانه و ساحل خلیج یا عرب هستند و یا هم کمی از باقیمانده‌های قوم مهاجری از سواحل هندوستان، بدین معنی که فارس نیستند یا عرب و یا مهاجرانی از اقوام غیر فارس لذا قوم فارس در این کرانه نبوده که خلیجی به نام‌شان فارس بنامند.

با توجه به این موضوع و تحریف حقیقت تاریخی توسط این ناسیونالیست‌های همسایه‌های جنوبی کشور من در این نوشته جداً از کتاب نویسان شهر لار که خود را استاد دانشگاه یا محقق تاریخ می دانند و برای شهر لار به خیال خود دارند کاری می کنند و می‌خواهند با ساختن قومی خیالی هویتی تازه برایش بسازند و لار و مردم منطقه را قوم لارستانی یا ایراهستانی و قوم لاروی معرفی می کنند و دست به تحریف اصل و نسب بزرگ و پاکیزه خود مردم لار و منطقه که همانا وارثان حقیقی قوم پارس هستند می‌زنند و حتی خود را به قوم مهاجری از گجرات هند نیز اشاره دارند، درست مثل کتاب های تحریفی ناسیونالیست های عرب در باره منطقه.

این کتاب‌نویسان تاریخ‌ساز که خود را فرهیختگان شهر لار تصور می کنند، بایستی جداً بسیار هوشیار باشند و بدانند که تحریفات تاریخی آنها از منطقه در آن سوی آب خلیج فارس خوب مشتری خواهد داشت زیرا با این قوم‌سازی‌های دروغین و زدودن نام و آثار وجودی قوم پارس از منطقه آن مشتری‌های متمول به نوشته‌های شما به عنوان منابع تاریخی استناد خواهند کرد و پایه مدارک و سند سازی در تغییر نام خلیج فارس قرار خواهند داد.

پس بهتر است به هوش باشید و کاری نکنید که مورد استفاده آنان قرار گیرد. این مسئله در آینده برای فرزندان این آب و خاک مشکل‌ساز خواهد شد. لطفا از تحریف‌نگاری دست بر دارید هر چند که حاکمی از شیخ نشین‌هایی که جداً تمام ثروت و وقت حمکرانی خود را صرف ساختن و احیای میراث و فرهنگ قوم خود می‌کند شما را به حضور بپذیرد و مرحباً مرحباً یا استاذ کند و شما را تشویق نماید. او می‌داند دنبال چیست؛ چه بهتر برای او وقتی استادی از گوشه‌ای در فارس بزرگ برای منطقه ما و سواحلش قوم‌سازی کند که اسم فارس نداشته باشد و بین فارس و دریا آن قوم خیالی قرار داده باشد.

امیدوارم متوجه موضوع شده باشید که کارتان مثل آقای بوشهری داماد دربار پهلوی در زدودن نام فارس از کرانه دریا در زمان استان شدن بوشهر کمکی به سند و تاریخ‌سازان جعل‌کننده نام خلیج فارس نشود. بنابرین ما به عنوان بازماندگان و وارثان حقیقی قوم فارس باید در زمان تقسیم استان فارس هوشیار و بیدار باشیم و بدانیم که بایستی هم بخشی از ساحل خلیج فارس داشته باشیم و هم اسمش را بگذاریم استان فارس ساحلی. به خصوص بر فرهیختگان و فعالین فرهنگی و سیاسی شهر لار فرض است که در تبدیل شدن منطقه به استان فارس ساحلی تلاش بیشتری داشته باشند و دنبال تحریف کننده اصل و نسب شریف خود نباشند که آنها خیر شما و منطقه را نمی‌خواهند و ایراهستان و اصل و نسب غیر فارس و گجراتی داشتن را به شما حقنه نکنند و سراب خیالی استان لارستان را به جای آب شفاف و نیلگون خلیج فارس به شما نشان ندهند. چون اگر بتوانیم چنین استان ساحلی را بدست آوریم شما مردم لار یکی از اولین استفاده کنندگان اصلی دراین استان خواهید بود.

دشواری‌های استانی به نام لارستان

واقعیت امروز ما این است که در کل شهرستان‌های منطقه شامل لارستان، گراش، اوز و خنج منابع و امکانات بالفعل تولید ثروت اعم از نفت و گاز، معادن ارزشی سنگ‌های قیمتی، فلزات کم‌یاب و یا کانی‌های معدنی کم بهاتری که بتواند خوراک صنایع بزرگ و سنگین کشور شود نیست (چند چاه گاز گوشه کنار در غرب خنج و یا یکی دو چاه قرار گرفته در لار و گراش باعث سرمایه‌گذاری کلان نخواهد شد).

همچنین منابع و امکانات بالقوه‌ای نداریم که با سرمایه مناسب و یا سرمایه‌گذاری بیشتر ولی زود بازده بتواند برای مملکت و یا مملکت‌داران و حواریون رانتی و با نفوذ آنها تولید ثروت و درآمد کند لذا در شرایط فعلی و تا آینده زمانی بیست ساله این منطقه مورد توجه مسئولان طراز اول کشور، برنامه ریزان و تصمیم‌گیران اقتصادی و صنعتی گوش بفرمان آنها قرار نخواهد گرفت، اگر در سالهای گذشته توسط گروه‌ها و شرکت‌های مختلف سرمایه‌گذاری اعم از گروه‌ها و هلدینگ‌های وابسته به حکومت، دولت، خصولتی، خصوحکومتی و یا مثلا خصوصی (بهتر است گفته شود باندی با داشتن چند آدم وجیه و صاحب نفوذ در بالا) پروژه‌های مختلف در صنایع گوناگون، پتروشیمی، کشت و صنعت و یا فلان و فلان سرمایه‌گذاری در جای جای مختلف کشور انجام شده (اکثرا ناموفق و غیر اصولی و نداشتن بازده‌ی اقتصادی برای کشور)، موضوعی است تمام شده پولی بوده از درآمد نفت و مقداری هم ارثیه صنایع و معادن، کارخانجات و دیگر بنگاه‌های اقتصادی از رژیم شاهنشاهی باقی مانده بود که بین خودی‌ها و نیمه نخودی‌ها تقسیم شد و رفت و اکنون سرمایه و پولی نیست که کسی در حکومت و دولت در فکر توسعه و ایجاد شغل برای منطقه‌ای آرام و بی سرو صدا و سر به راهی  مثل منطقه ما باشد.

حتی اگر امروز هم با همه دنیا صلح کنیم و روابط خارجی کشور از انقلابی‌گری به کشور عرفی تبدیل شود باز هم آنچنان درآمدی نخواهد بود که سهمی به ما برسد و یا برخورداران قدرت و تصمیم بخواهند لار را به عنوان استان به بازی بگیرند که با توسعه آن نمدی و کلاهی عایدشان گردد.  در این موضوع مطالب زیاد است ولی چون این دشواری مشکل اصلی در ایجاد استان لارستان نیست در این نوشته بسطش نمی دهم ولی در یادداشت آینده به این موضوع بر خواهم گشت.

استان لارستان، نه ممکن، نه مفید

برای تاسیس و ایجاد استان جدید لارستان به غیر از موضوعی که در بالا اشاره شد بسیار موانع و دشواری دیگر وجود دارد که بایستی در نوشته آینده به آنها بپردازم و روشن کنم. برای کوتاه کردن کلام در این نوشته من فقط اشاره ای کوتاهی به دو مشکل، مانع و دشواری اصلی خواهم کرد ولی شرح و بیان این دو مشکل و مانع در نوشته آینده خواهم نوشت. (شاید ده تا بیست روز آینده در یادداشت دوم این موضوع)

یکی از موانع و مشکلات اصلی وجود رقابت‌های دور و نزدیک دیگر شهرستان‌های مدعی استان شدن می باشد. فرمانداری های ویژه (اشتباه نکرده باشم شش یا هفت فرمانداری ویژه در فارس) و یا مناطق و شهرستان‌هایی است که علاوه بر داشتن جغرافیای مناسب‌تر توانسته‌اند برای خود در استان فارس پایگاه و بستری مناسب با دورنمای صنعتی و اقتصادی همراه با نفوذ سیاسی و شراکت، همراهی و معامله گری با اصحاب حکومت و دولت در کشور برای خود دست و پا کنند.

همه‌ی این شهرستان‌ها در این چهل ساله کوشش‌شان همین بوده که حاضر و آمده باشند برای روز واقعه در تصمیم‌گیری تقسیم استان فارس که سهم شیر را نصیب خود کنند. این مدعیان آماده به هیچ عنوان و شرایطی حاضر نخواهند بود تحت اداره استانی جدید به نام لارستان باشند حتی اگر مجبور شوند دست به خین و خین ریزی بزنند در فهم این مشکل حکومت و دولت به این امر واقف هستند.

لطفا مردم لار هوشیار باشند؛ اگر نخبگان لاری یا فردی که می‌خواهد نماینده شود با هر چند سابقه در سیستم اداری کشور و مجلس به شما بگوید وقتی ایجاد استان لارستان تصویب شد دولت و حکومت آنها را مجبور خواهد کرد اطاعت کنند؛ این خوش خیالی است چون مدعیان رقیب خود بخشی از خود حکومت و دولت هستند.

نماینده لارستان و سه شهرستان دیگر منطقه هر کسی با هر پیشینه که باشد بیرون از حلقه اولیه قدرت و تصمیم گیری خواهد بود. تفصیل بیشتر این مانع و این مشکل را در نوشتار آینده مفصلا می‌نویسم. فقط این جا اشاره‌ای بکنم؛ وقتی می‌گویم شراکت دارند بیشتر منظورم ارتباطات اقتصادی و باندی و سیاسی است. نمونه‌های این شراکت‌ها را به راحتی می‌توان در استان فارس در پروژه‌های مختلف مشاهده کرد. علاقمندان این به موضوع و یا خبرنگاران اقتصادی و جستجوگر منطقه به راحتی می‌توانند اطلاعات مربوطه را پیدا کنند. مشکل نیست اطلاعات کافی در سایت ها و منابع خبری و دولتی فراوان است فقط هوشیاری می‌خواهد که به لابه لای سطور دقت کنید و بخوانید، مخفی‌کاری وجود ندارد فقط زیاد باید گشت.

فرض را بر این می گیریم که اگر فعالین و علاقمندان تشکیل استان لارستان خود را درگیر این مناقشات و رقابت نکنند و به همین چهار شهرستان فعلی به اضافه مثلا شهرستان زرین دشت راضی باشند و بتوانند با ارفاق و امدادهای غیبی استان لارستان شکل بگیرد منطقه هفتاد سال به عقب باز خواهد گشت! به زمانی که فرمانداری لار تعداد زیادی بخش و دهستان در اداره خود داشته ولی گوشه‌ای نیمه جان افتاده بود و احدی از دولت حتی زیر چشمی هم به این شهرستان نگاه نمی‌کرده تا چه برسد به بودجه دادن برای توسعه و عمران و آبادی.

اگر به عقب‌گرد منطقه راضی شوید در این صورت فقط دل ساده اندیشانی از لار شاید شاد شود که لار شده استان با چند فرمانداری تابعه، ولی  هرگز مورد توجه قرار نخواهد گرفت و از بودجه برای توسعه و پیشرفت هم خبری نخواهد بود. بنابراین اگر شهر لار هم راضی شود سه شهر دیگر که هم اکنون فرمانداری مستقلی در فارس و جدا از لارستان هستند قطعا موافق رجعت به هفتاد سال قبل نخواهند شد.

دومین مانع و مشکل اساسی تشکیل استان لارستان خود لار و اسم لارستان است، واقعیت این است که تمامی مردم منطقه جز بخشی از مردم لار خود را لارستانی نمی دانند (درنوشته بعدی مفصل خواهم نوشت) این موضوع بسیار روشن و بر همگان مبرهن است. نه اینکه فکر کنید با لار یا مردم لار مشکل اساسی و یا خدای ناکرده منازعات لاینحل و رقابتی در حد خود محوری برای استان ویا مرکز استان شدن دارند. خیر یک سیری ذهنیت و یا باورهایی از عدم اعتماد و تکیه داشتن و وابسته بودند به لار در مردمان وجود دارد، کاری هم به درست و یا اشتباه بودن آنها ندارم؛ این واقعیتی که من مشاهده می کنم که امیدوارم چنین نباشد. وقتی عدم اعتماد ملکه دهنی مردمان شود مشکل است که با بحث و گفت و گو و یا زور دولت به همین راحتی بر طرف شود. مبنا و ریشه این ذهنیت هم  چندان تاریخی و قدیمی نیست و به نظر و دانش من از یک سری عملکردها، رفتارها و  رویدادهای شکل گرفته بعد از پایان حکمرانی فتحعلی خان بیگلربیگی معروف منطقه تا به امروز ادامه داشته؛ هرچه بعد از دوره فتحعلی خان بیشتر به امروز نزدیک شده‌ایم این دهنیت بیشتر و بیشتر شده بخصوص بعد از انقلاب اسلامی که هر تغییر و تحولاتی رو به جلوی برای دیگر شهرها و بخشهای منطقه اتفاق افتاده همیشه همراه با دلخوری، مشکلات و دردسرها بی‌خودی غیرضروری و قابل پرهیز بوده است. لذا فکر می کنم در این شرایط بهترین راه پیشرفت و توسعه تمامی منطقه داشتن طرحی نو و راه گشا برای همبستگی و استان شدن منطقه است.

من فکر می کنم با دنبال کردن طرح استان فارس ساحلی و جذب شهرستان‌های بندرلنگه، بستک و چند شهر دیگر همدلی و همیاری بیشتری خواهیم داشت و حصول به این ایده با موانع و مشکلاتی به مراتب کمتر از تشکیل استان لارستان روبرو خواهیم شد.

به دریا متصل شدن منطقه و قرار گرفتن لنگه و بستک با ما در یک استان برای همه به خصوص بیشتر برای لنگه و لار منافع و ثمرات بیشتر و خوشی خواهد داشت. شرط و شروط این است که استان به نام یک شهرستان نشود و مرکز آن نیز از شهرهای شناخته شده نباشد درست مثل استان و ایالت‌های کشورهای پیشرفته دنیا با کمترین بودجه برای مرکز استان.

در یاد داشت دوم این موضوع، شاید تا پانزده روز آینده در این مورد توضیح بیشتری همراه با چگونگی رسیدن به این استان خواهم نوشت.

بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم/  فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو بر اندازیم

11 نظر

  1. لطفا دیگه ننویسید همینکه نوشتین کافیه این چرت و پرتها چیه که نوشتین برادر من توی دبی بشین کاسبی کن چکار به سیاست و تقسیمات دارید اگر اینکار کننند اگر انکار کنند بیرون از گود نشستین داد میزنی لنگش کن . بهمین راحتی سه استان و چند شهرستان بهم بریزند که یک استان تشکیل دهند واقعا باورت شده که ازسیاست چیزی. میدانید نه برادر بشین توی دبی سرت به کار و کاسبی ات باشه درهم ارزون جمع کن بیا توی ایران حالشو ببر

  2. علی آقا همین شهرستان شدن گراش هم خیلی روند قانونی خودش رو طی نکرد و در دولت احمدی نژاد با تخلف به ثمر رسید پس دیگه استان فارس جنوبی به مرکزیت گراش چه صیغه ای هست

  3. درجواب امین آقا شما مستند دارین که شهرستان شدن گراش باتخلف به ثمر رسیده لطفا شایعه الکی نکنیدهر حرفی نسنجیده نزنید دردسر میشه براتون

  4. آنها که می گویند شهرستان گراش روند قانونی طی نکرد الان شهرستان ۲۵هزار نفری در فارس تشکیل شده هست در صورتی گراش بدون روستاهاش بالغ بر ۴۰هزار جمعیت دارد .یعنی اگر روستاها و دهستان و بخش ارد هم تفکیک شود شهرستان گراش تشکیل می شود .بعدش به نظر من سپیدان و نورآباد و رستم و قایمیه و اقلید و حتی کازرون باید به استان کهگلویه و بویر احمد ضمیمه شود تا جمع لر زبان ها تکمیل شود .حتی می شود لار و گراش و اوز و داراب و زرین دشت را به استان هرمزگان ضمیمه کرد تا نیاز به استان جدید نباشد .کلا اگر لار رفته باشید فقط خیابان کشی کردند وگرنه از نظر جمعیتی نسبت به شیراز و …بسیار محدود هست .استان جدید به مرکزیت لار باعث تنش کشوری می شود و یا باید همزمان انجام شود .آیا طرح استان کاشان که یک ساعت با قم فاصله ندارد که اعلام وصول شد اجرایی شده و این نشان می دهد در مرکزیت استان فاصله اصلا مهم نیست و فقط جمعیت مهم هست .اگر روند قانونی جمعیتی را در نظر بگیریم جهرم شایسته ترین هست چون جاده خنج به جهرم و لامرد به جهرم و حتی اوز به سمت جهرم نشان دهنده شکل گیری استانی به نام جهرم هست و یادمان نرود روزی کهگلویه و بویر احمد جز کازرون بوده و الان استان هست و هرچیزی امکان دارد .

  5. جناب علی آقا در زمان تصویب شهرستان گراش نه از نظر جمعیت و نه از نظر بعد مسافت شایستگی شهرستان شدن را نداشته و درواقع حق جویم و بنارویه و اوز بود که به شهرستان تبدیل شوند

  6. باسلام.برعکس نظرنویسنده معتقدم استان لارستان حق مسلم وبلامنازع مردم لارهستونویسنده باوجودتاکیدزیادی که درمتن برعدم مغرضانه بودن مقالش کرده بایدبگم کاملا مغرضانه نوشته شده.استان فارس ساحلی ایده لامردیاهست وهمه میدونن که اینامیخوان بادسیسه اینکاروانجام بدن.اونم ازجیب استانهای بوشهروهرمزگان میخوان هزینه کنن.که اصلا منطقی نیست.شمانویسنده گراشی اگردلسوزهستی بایدمنافع کل لارستان رودرنظربگیری که ازمتنی که‌نوشتی اینطوربرنمیاد

  7. درود …بانویسنده موافقم هرچه واژه فارس به بخش های وسیعتری ازسرزمینمان اطلاق شود بهتراست و وحدت ویگانگی بیشتری را به دنبال دارد به نظرم استان فارس جنوبی با مرکزیت لار ایده خوبی است البته با الحاق لنگه وبستک برای دسترسی به دریای همیشه پارس …مقاله ایشان مقاله ای درخور و قابل تامل است..درکامنتهای پیشین دوستی از الحاق اقلید وسپیدان وکازرون به کهگیلویه وبویراحمد به خاطر قرابت زبانی گفته اند باید خدمت ابشان عرض کنم‌شهرستانهای ذکرشده هیچکدام لرزبان نیستند فارس زبانند….درود

  8. با عرض سلام خدمت نظر پرداز عزیز و گرامی، خدا قوت از این نوشته های عالی که امید است قابل قبول عزیزان و مسؤلین خواننده و تحلیل کننده قرار بگیرد، حال چه (موافق و چه غیر آن) اما همه باید قبول کنیم باید تغییرات بزرگی که بنفع کل منطقه باشد که حق دارند شهرستانها، شهرها و روستاهاشون بالاترین امتیازات تقسیمات کشوری باشون تقدیم بشه چون از ۱۰۰ سال قبل تا هیچ نوعی کمکی باین منطقه لارستان نشده بجز مقداری از بعد از انقلاب بما رسیده والا هر چ داریم از همت وبزرگواری خود اهالی منطقه بوده و است، بالاتر از آن اینها همه خیر و برکات از که کلآ از کشورهای همسایه و دوست داشتنی ما خلیج فارس بوده،، حالا بیا تا همه بیائیم و دعا کنیم که دولتمردان مؤمن، با وجدان دلسوز ملت ایران مخصوصآ ملت زحمت کش منطقه خودمان لارستان دعا کرده که مقاله / خطاب نامه این عزیزان بدست و گوش مقامات بالا و بالاتر برسه که اولآ خدا را در نظر بگیرند و بعدش حق را بحق دار برسانند یعنی یه شهرستانها، شهر و روستاهای مستحق امتیازات واقعی بدهند مخصوصآ به استان ساحلی که دریا و بندری جنبش باشد،،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 نظر
scroll to top