بستن

عبدالرحمن فرامرزی: ایران‌مردی از جنوب

هفت‌برکه – گریشنا: چرا ما از بزرگ‌مردی همچون عبدالرحمن فرامرزی، که از نسل اول بزرگان این منطقه در سطح ملی است، شناخت کافی نداریم؟ این یکی از سوالات کلیدی در چهاردهمین نشست گاف (گفتگوهای اجتماعی فرهنگی) بود که ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ در موسسه هفت‌برکه برگزار شد. عنوان این نشست «سایه-روشن‌های زندگی و آثار استاد عبدالرحمن فرامرزی»، روزنامه‌نگار، نماینده مجلس و موسس روزنامه کیهان، اهل گچویه بستک، بود که در آستانه‌ی انتشار مجموعه «مقالات ادبی و اجتماعی»‌اش برگزار می‌شد. عبدالعلی صلاحی، پژوهشگر و مدیر انتشارات اناالحق، مهمان ویژه‌ی این نشست بود، که به صورت زنده در صفحه‌ی اینستاگرام گریشنا (اینجا) نیز پخش شد.

عبدالعلی صلاحی با پاسخ به همان سوال کلیدی شروع کرد. به اعتقاد صلاحی، یکی از دلایل ناآشنایی عموم مردم جنوب با عبدالرحمن فرامرزی این است که او حدود ۴۸ سال قبل (در سال ۱۳۵۱) فوت کرده است و در این مدت، تلاش زیادی برای زنده کردن نام او صورت نگرفته است. «بیشتر کتاب‌های استاد بعد از مرگش توسط مرحوم حسن فرامرزی گردآوری و چاپ شد. اما اکنون بیشتر از ۳۰ سال است که کتابی از ایشان به بازار نیامده است.»

صلاحی از فرامرز فرامرزی، فرزند مرحوم حسن فرامرزی، برای چاپ کتاب «مقالات ادبی و اجتماعی استاد عبدالرحمن فرامرزی» تشکر و اضافه می‌کند: «گردآوری اولیه مقالات توسط حسن فرامرزی انجام شده است. این کتاب به تازگی مجوز انتشار گرفته و در روزهای آینده توسط انتشارات اناالحق به بازار عرضه می‌شود.»

عبدالرحمن فرامرزی کیست؟

عبدالرحمن فرامرزی در سال ۱۲۷۶ شمسی در روستای گچویه مرکز بلوک فرامرزان، در شهرستان بستک، متولد شد. تحصیلات مکتبی و مقدماتی را در محضر پدر بزرگوارش، ملا عبدالواحد کسب کرد. سپس به علت بروز ناآرامی‌هایی در محل و دشمنی بین عشیره، به بحرین مهاجرت کرد و تحصیلاتش را در آن کشور ادامه داد.

راه‌یابی به محافل ادبی تهران و آشنایی با دانشمندان و رجال صاحب‌نام نقطه‌ی عطفی در زندگی عبدالرحمن بود. او در سال ۱۳۰۲ در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) به عنوان معلم ادبیات، منطق، فلسفه، صرف و نحو و قرائت عربی مشغول به کار شد. سپس به عضویت در وزارت امور خارجه در آمد.

عبدالرحمن نشریه تقدم، از نشریات وزین آن زمان، را با همکاری برادرش احمد و با حضور نویسندگانی همچون رشید یاسمی، مجتبی مینوی، تقی‌زاده، دشتی و احمد کسروی راه اندازی و یازده شماره از آن را منتشر کرد. در همان دوره پهلوی اول، اداره بازبینی مطبوعات تشکیل و علی دشتی مسئول آن شد و سپس مسئولیت به عبدالرحمن فرامرزی سپرده شد.

مرحوم مصباح‌زاده، سیاست‌مرد اهل اوز، او را به دنیای سیاست آورد. مجوز نشریه کیهان ابتدا به نام عبدالرحمن صادر شد. بعدها او امتیاز آن را به مصباح‌زاده واگذار کرد و خودش نزدیک به سی سال مدیر آن باقی ماند. در طی این سال‌ها، او تقریبا هر روز یک مقاله در کیهان منتشر کرد، و به یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان آن زمان تبدیل شد.

او از دوره پانزدهم، یعنی از سال ۱۳۲۶، به مجلس شورای ملی نیز راه یافت. در دو دوره اول، او از لار کاندیدا شد. در مجموع شش دوره نمایندگی مجلس را که در آن زمان دو ساله بود، تجربه کرد. به گفته عبدالعلی صلاحی، «فعالیت او در مجلس با مواردی که در کیهان می‌نوشته ارتباط مستقیم داشته است.» صلاحی در ابتدای کتاب در دست انتشار، شرح حال استاد فرامرزی را به صورت کامل‌تر ارائه کرده است.

 

بزرگی استاد فرامرزی به کار مطبوعاتی‌اش است

عبدالعلی صلاحی بیشتر معروفیت استاد فرامرزی را به خاطر مقالاتش می‌داند. او در شرح حال استاد می‌نویسد: «بیشتر شهرت استاد عبدالرحمن فرامرزی به مقالاتی برمی‌گردد که در مطبوعات بخصوص روزنامه‌ی کیهان در بیش از سی سال نوشته شد، مقالات ارزشمند استاد که مورد توجه و تحسین برجستگان ادبیات، روزنامه‌نگاری و سیاست کشورمان قرار می‌گرفت، به اذعان همان اساتید، «با بکارگیری شیوه‌ی سهل و ممتنع در روزنامه‌نگاری، مکتب تازه‌ای در مقاله‌نویسی را پایه‌گذاری کرد.»

شاید به همین خاطر است که او امروز چندان شناخته‌شده نیست، چون کار مطبوعاتی در بند زمان است و مسائلی که فرامرزی درباره‌شان می‌نوشت، نیاز روز آن زمان بوده است.

 

درباره‌ی «مجموعه مقالات ادبی و اجتماعی»

عبدالعلی صلاحی روند تهیه‌ی مجموعه جدید از مقالات استاد فرامرزی را اینگونه تعریف می‌کند: «در سفری که در سال ۱۳۹۵ به امارات داشتیم، با استاد فرامرز فرامرزی آشنا شدیم. ایشان پسر حسن پسر عبدالله، از برادران عبدالرحمن فرامرزی است. وقتی با فعالیت‌های بنیاد کهن‌پارسیان در خصوص جمع‌آوری آثار نویسندگان منطقه آشنا شدند، همکاری بسیار خوبی با ما کردند و مجموعه ارزشمندی از کتاب‌های چاپ شده‌ی براداران فرامرزی، که شاید بالغ بر ۵۶ عنوان است، در اختیار مجموعه ما قرار دادند. در این مسیر، ما با یک سری آثار هم آشنا شدیم که پیش از آن آماده چاپ شده بود، اما هنوز چاپ نشده بود. این کتاب‌ها شامل ۱۰ تا ۱۲ عنوان می‌شود و نیاز است رویشان کار شود.»

صلاحی در مورد کتاب «مقالات ادبی و اجتماعی» نیز می‌گوید: «این کتاب را هم مرحوم حسن فرامرزی گردآوری کرده و حروف‌چینی اولیه هم شده بود. ما با مراجعه به مراکز اسناد در شیراز و تهران، بعضی از نواقص را برطرف کردیم کردیم؛ از جمله این که بعضی از مقالات فراموش شده بود و برخی نیز کامل گردآوری نشده بود. این مجموعه ۵۰۰ صفحه‌ای به زودی چاپ و منتشر می‌شود. در این کتاب تمام مقالاتی که استاد در نشریات نوشته است، از اولین مقاله در «تقدم» تا آخرین مقاله در «کیهان» جمع‌آوری شده است.» به گفته صلاحی، این کتاب می‌تواند برای کسانی که در زمینه ادبیات و زبان ایران کار می‌کنند، بسیار ارزشمند باشد.

صلاحی لازم می‌بیند که از خیرینی که برای چاپ و انتشار کتاب همکاری کرده‌اند نیز نام ببرد: حسن احمدی لاری، از تجار معروف لاری در دبی؛ و رستم مهرآوران از خور. او همچنین از عبدالمهدی آینه‌افروز و فروغ محسنی که در تکمیل کتاب همکاری کرده‌اند تشکر می‌کند.

در زیبایی و اهمیت مقالات ادبی و اجتماعی

عبدالعلی صلاحی مقدمه‌ای را که بر کتاب «مقالات ادبی و اجتماعی استاد عبدالرحمن فرامرزی» نوشته است، برای انتشار در اختیار گریشنا قرار داده است. این مقدمه برای نشان دادن زیبایی و اهمیت این مقالات، در گریشنا بازنشر می‌شود. می‌توانید این مقدمه را به فرم پی‌دی‌اف نیز از اینجا (+) دریافت کنید.

 

مقدمه بر کتاب «مقالات ادبی و اجتماعی استاد عبدالرحمن فرامرزی»

نوشته‌ی عبدالعلی صلاحی

وقتی فرهیخته‌ای مثل مرحوم حسن فرامرزی که یک عمر با استاد حشر و نشر داشته و با تمام آثار و نوشته‌های استاد آشنا بوده و بیشتر آثار استاد به‌کوشش وی به‌طبع رسیده، در جایی۱ می‌نویسد: من صلاحیت نوشتن درباره‌ی عبدالرحمن فرامرزی را ندارم، یقیناً این کمترین که قصد نوشتن مقدمه‌ای بر کتاب مقالات ادبی و اجتماعی استاد را کرده‌ام، جسارت به خرج داده‌ام، و این موضوع نه به‌خاطر این بود که بزرگان حاضر نبودند بر این کتاب مقدمه بنویسند، بلکه صرفاً به این خاطر بود که نگارنده، هم پژوهش مفصلی درخصوص تاریخ مطبوعات و رجال مطبوعاتی جنوب مرکزی ایران در دست تألیف داشتم، که استاد فرامرزی یکی از پیشگامان این عرصه در منطقه و در سطح ملی بوده‌اند، و هم جناب فرامرز فرامرزی نویسنده‌ی بنام و فرزند مرحوم حسن برادرزاده استاد، انتشار این مجموعه را به نگارنده سپردند. وگرنه بضاعت حقیر مزجات، و نقش من نقش پیرزنی است که با دوک ریسمانی می‌خواست یوسف را خریداری کند، و استاد نقش یوسف کنعان را داراست.

اما در مورد کتاب حاضر، پیش از پرداختن به اصل موضوع که مقالات ادبی و اجتماعی استاد عبدالرحمن فرامرزی است، ذکر چند نکته ضروری بنظر می‌رسد. نخست اینکه کل مجموعه توسط مرحوم حسن فرامرزی در زمان حیاتشان گردآوری و تصحیحات لازم بر روی مقالات صورت گرفته است، لذا در مؤسسه انتشاراتی اناالحق کار حروف‌چینی و صفحه‌آرایی و ویرایش مجددی بر روی این مقالات به‌عمل آمده و زیرنظر نگارنده این سطور به‌صورت کتاب پیش‌رو در آمده است.

دوم اینکه اگر در برخی از نکات دستوری و نشانه‌گذاری‌ها، تفاوتی با معیار امروزی دیده می‌شود، به این خاطر است که به متن اصلی و ویرایش انجام شده توسط مرحوم حسن فرامرزی وفادار بمانیم.

نکته سوم اینکه برخی از مقالات گردآوری شده در نسخه‌ی مرحوم حسن فرامرزی بصورت ناقص آمده بود که تاحد امکان سعی شد با مراجعه به آرشیو نشریات در مرکز اسناد و کتابخانه ملی و مجلس، نقص‌ها برطرف گردد.

نکته‌ی چهارمی که باید یادآور شد اینست که عنوان کتاب مقالات ادبی و اجتماعی استاد نام گرفته است ولی جداسازی این دوگونه از همدیگر در مقالات ممکن نبود. اصولاً استاد ادبیات را در خدمت مردم و برای مردم و اجتماع می‌دانست و بیشتر این مقالات را نمی‌توان ادبی صرف، یا بالعکس اجتماعی محض دانست، چرا که استاد در اغلب مقالات، بگونه‌ای پیوند متن جامعه را با ادبیات فارسی از دیرباز تاکنون به‌نمایش گذاشته است و این تأثیر متقابل را در هرکدام از یادداشت‌های ایشان بخوبی می‌توان ملاحظه کرد.

سخت‌ترین بخش مقدمه، نوشتن درباره‌ی مقالات ادبی و اجتماعی استاد، و بازنمایی نقطه نظرات ایشان برای نسل امروز می‌باشد.

چرا که با گذشت بیش از نیم قرن از نگارش آخرین مقاله توسط استاد، نگرش‌ها نسبت به ادبیات، بویژه ادبیات معاصر کاملاً دگرگون گشته و آب‌ها از آسیاب نوگرایان و منتقدان آنها افتاده است. اکنون که جرح و تعدیل‌ها صورت گرفته و هنرمند از بی‌هنر شناخته شده است، بخوبی می‌توان درک کرد که استاد در آن‌زمان چه دغدغه‌ای نسبت ادبیات ملی داشته است. البته ایشان بارها در مقالات متعدد این نکته را یادآور شده است که ادبیات فارسی آنقدر با محک روزگاران سنجیده شده است که بنا به گفته‌ی حکیم طوس از هیچ باد و بارانی گزند نخواهد یافت.

کتاب حاضر دربردارنده‌ی تعداد ۱۱۱ مقاله است، که حاصل بیش از سی سال مجاهدت استاد در راستای صیانت از ادبیات و زبان فارسی و همچنین شناساندن صحیح فرهنگ ایرانیست. به جرأت می‌توان گفت اگر کاخ نظم و نثر فارسی که بر ستون‌های ستبری همچون فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا، نظامی و… استوار گردیده، در هر دوره‌ای مدافعان دلسوز و دانایی همچون استاد فرامرزی را نداشت- که البته تاکنون داشته است- روزبروز بر جلوه‌گری‌اش افزوده نمی‌شد و از هر گزندی مصون نمی‌ماند.

***

استاد با مهارت تمام علاوه بر کلیات ادبیات و فرهنگ ایرانی، با ریزبینی منحصر بفردی به‌سراغ جزییات آن رفته و آیتم‌هایی همچون شعر (کلاسیک و نو)، نثر، خط فارسی (نقص خط، تغییر خط) زبان (فارسی، محلی، خارجی) و دستور زبان را بررسی کرده و منتقدان دلسوز را از هرزه‌درایان جدا دانسته و با آنها به جدال احسن پرداخته است. و غرض‌ورزان را آنگونه که شیوه‌ی اوست سر جای خود نشانده است. و جاهلان را به سکوت فرا خوانده است.

فرهنگ

استاد بر این باور بود که ایران را فرهنگ ایرانی زنده کرده است، و در این راستا می‌گفت: کسانی «خیال می‌کنند که ایران بعد از حمله‌ی عرب را قیام چند سردار و چند شورشی زنده کرده است. در صورتی‌که این‌طور نیست و ایران و ایرانیت را شعر و ارباب قلم زنده کرده‌اند».

در جایی دیگر به اقتضای اینکه به وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ گفته می‌شد. می‌گوید: «فرهنگ عبارت از ادارات پهن و دراز و صدها مدیرکل و رییس و معاون نیست. فرهنگ عبارت از مدرسه و معلم و شاگرد است» و معتقد بود که همه چیز را باید فدای فرهنگ کرد. و با اینکه این جمله را نوعی مبالغه می‌دانست ولی برای نشان دادن اهمیت موضوع این مبالغه را مجاز می‌شمرد.

شعر

در مقالات استاد شعر آئینه‌ی تمام نمای فکر و حیات هر ملتی شمرده شده است و شعری که نشان‌دهنده‌ی حیات و روحیه‌ی ملت نباشد، چیز تقلیدی و بیهوده‌ایست. و «شاعر سراینده‌ایست که با سروده‌های خود بتواند ملتی را بیدار یا خواب کند. او را به‌طرف سرافرازی و سربلندی و قدرت و شوکت سوق دهد نه به‌سوی تسلیم و رضا و عقیده اینکه هرچه پیش آید خوش آید».

استاد معتقد بود که آن‌همه حوادث که هریک از آنها برای محو یک عالم کافی بوده، نتوانسته ایرانیت را محو کند و وحشی‌ترین قبایل که هول‌انگیزترین حمله به این خاک کرده‌اند و تصمیم داشته‌اند که حتی سگ و گربه در این خاک زنده نماند، مقهور ادبیات عالی ما شده‌اند و بعد خودشان رنگ ایرانیت گرفته‌اند و مروج تمدن ایران شده‌اند و می‌دانید مظهر این تمدن فقط اشعار فارسی بوده است، زیرا انواع دیگر ادب تا این اواخر فقط با زبان عربی جلوه می‌کرده است.

شعر نو

با اینکه مخالفت استاد با شعر نو و اشعار نوگرایان بویژه نیما که امروزه پدر شعر نو خوانده می‌شود، تا آخرین روزهای حیاتش در نشریات دیده می‌شد. و نوشته‌هایش درباره‌ی شعر نو نقل هر محفل و مجلسی بود و حتی در مقاله‌ای از علی دشتی خواسته بود که پا به میدان گذاشته و نگذارد اینها که دنبال شعر نو می‌روند زبان شیرین دری را به لجن بکشند، اما دکتر صدرالدین الهی که در مورد شعر نو از منتقدین استاد بود، در مطلبی که به‌مناسبت درگذشت استاد در کیهان چاپ شد، اندیشه‌ی درست استاد را هوادار استحکام و سلامت و جزالت زبان فارسی می‌دانست.

و خود استاد بارها می‌گفت: «من عاشق شعر و عاشق هر چیز نوی هستم. و بنابراین شعر نو را مثل نیشکر می‌خورم، اما به‌شرط اینکه شعر باشد. نه هذیان، نه کلمات درهم ریخته، و گفتم: شعر عبارت از یک بناست و کلمات به‌مثابه‌ی سنگ و آجر و گچ و سیمان و تیر و تخته است. اینها تا به‌هم ترکیب نشوند، بنا نمی‌شوند. اینها را باید به‌هم ترکیب کرد و از آن بنایی ساخت تا آدم بتواند اظهار عقیده کند و بگوید خوب است یا بد».

نقص خط و تغییر خط

زمانی‌که تب نقص خط فارسی و تغییر آن بالا گرفته بود و طرفداران تغییر خط مدعی بودند که با خط فعلی اصلاحات دیگر نیز غیرممکن است، استاد در جواب آنها می‌گفت اگر خط بد مانع ترقی و تمدن بود، ملت ژاپن و آمریکا در دنیا به این رشد نمی‌رسیدند و انگلیس و فرانسه روزی در مرکز تمدن دنیا قرار نمی‌گرفتند زیرا بدون شبهه خط آنها از خط ما بدتر است. خط ما مبین لفظ هست ولی مبین صوت نیست ولی خط آنها نه مبین لفظ است و نه مبین صدا. و معتقد بود این بحث که خط فارسی عیب دارد یا ندارد باید اصلاح شود یا تغییر کند، مال حالا نیست. ما هزار درد بی‌درمان داریم که عجالتاً باید به آنها برسیم. و من از این می‌ترسم که یک‌دفعه دولت پرزور و کم‌عقلی بیاید و این کار را بکند.

زبان ملی

در مورد زبان نیز مقالات متعددی توسط استاد نگارش یافته که علاوه بر کیهان در مجله یغما نیز درج می‌گردیده. استاد بر این باور بود که «تا زبان ملتی قابل بقاست، آن زبان باقی می‌ماند و تا زبان یک ملت باقی است، آن ملت باقی خواهد ماند. پس بکوشیم که زبان خود را قابل بقا سازیم تا باقی بماند و در سایه‌ی زبان خویش ما نیز باقی بمانیم».

استاد جملات بسیار زیبایی که در تعریف و تمجید از زبان و ادب و فرهنگ فارسی شنیده بود را بدون ادعا و غرور میهن‌پرستی، مطابق واقعیت می‌دانست، و بارها در مقالاتش تکرار می‌کرد و به‌شرح جزء‌جزء آن می‌پرداخت: «زبان فارسی که شیرینی و شور و سادگی آن بی‌نظیر و ادبیات آسمانیش مایه‌ی افتخار بشریت است؛ ادبیاتی که سرمشق صلح و چراغدار کاروان انسانیت بوده است» و نمونه‌ی کامل برای تأیید این سخن را، گلستان و بوستان، سنایی، مولانا و فردوسی بر می‌شمرد.

او می‌گفت: «هیچ شکی نیست که زبان باید گسترش یابد. به‌طوری که توانایی قبول افکار و علوم جدید را داشته باشد. زبان، مثل یک موجود زنده قابل نمو و ترقی و از سرگرفتن جوانی و قابل پژمردگی و فرسودگی و مرگ است». ولی کار غبارروبی از زبان و گسترش و باب روز کردن آن‌را نه کار استادان، بلکه کار زمان می‌دانست. و با ورود کلمات عربی و فرنگی در زبان فارسی در حدود احتیاج به‌طوری که ذوق ایرانی آن‌را بپذیرد موافق بود.

زبان محلی

استاد به‌اقتضای وضعیت حساس کشور درسال ۱۳۲۰ و آگاهی از دست‌آویزهایی که سیاست از این راه برای ازهم پاشیدن شیرازه‌ی یک ملت پیدا کرده بود، بزرگترین شیرازه‌ی وحدت یک ملت را وحدت زبان آن ملت می‌دانست. و در آن‌زمان چاپ ورقه‌ای به‌زبان محلی را خیانت می‌شمرد حتی به گفته‌ی خود ایشان، در مقاله توصیه کرده بود که «روشنفکران هر شهرستان و ناحیه‌ای باید بکوشند و زبان‌های محلی را ازبین برده و در خانواده خود با زبان مرکزی فصیح صحبت کنند چرا که امروز عیب این زبان‌های محلی بخوبی معلوم نیست ولی اگر وقتی حکومت مرکزی ضعیف شد و یکی از بیگانگان پا به گوشه مملکت گذاشت، عیب و خطر آن معلوم خواهد شد». کمااینکه درسال ۲۴ با تجزیه آذربایجان چنین اتفاقی افتاد و عبدالرحمن فرامرزی با دفاع جانانه‌ی خود از یکپارچگی ایران، یکی از کسانی بود که با مقالات تند و مستدل خود در بازگشت آذربایجان به آغوش ایران عزیز نقش مؤثری ایفا کرد.

زبان خارجی

هنگامی‌که درسال ۱۳۳۸ بحث حذف آموزش زبان انگلیسی در مدارس ابتدایی در مجلس سنا مطرح شد، نظر فرامرزی این بود که «نه باید به راه افراط رفت و نه به راه تفریط، بلکه به‌جای آنکه زبان خارجی را حذف کنیم، باید کوشش خود در راه توسعه‌ی زبان فارسی بیفزاییم و هم زبان فارسی و هم زبان خارجی را تنها به‌نحوی که امروزه در دنیای پیشرفته نیز رایج است، به کودکان خود بیاموزیم و آنها را برای آینده مجهزتر سازیم».

مطبوعات

استاد در بیان اهمیت مطبوعات می‌گوید: «ما مطبوعات را رکن چهارم مشروطیت می‌گوییم ولی درحقیقت، رکن اول مشروطیت است. برای اینکه مطبوعات قبل از مشروطیت بوده‌اند و تخم مشروطیت را ایشان کاشته‌اند و بعد هم حامل مشروطیت و آزادی بوده‌اند و تا آزادی مطبوعات نباشد، مشروطیت حقیقی وقوع پیدا نمی‌کند». ایشان معتقد بود که فکر بشر باید آزاد باشد، باید هرکس هرچه به‌نظرش می‌رسد، بگوید و بنویسد تا از اصطکاک آنها با یکدیگر برق حقیقت بجهد و راه را برای ترقی جامعه روشن سازد. نباید از فکر ضلال و گمراه‌کننده ترسید، زیرا بر هیچ جماعتی در صورت آزادی فکر و اختیار مردم، ضلال گمراهی حکومت نمی‌کند.

***

فرامرزی از دیگرسو مفاهیمی همچون عشق و دلدادگی (فرنگی و شرقی)، صلح و دوستی، وحدت ملی، تفکر و اندیشه را به زیبایی هرچه تمام‌تر شرح و بسط داده و با نمایاندن زوایای پنهان آنها، نگرشی تازه را پیش روی خواننده‌ی علاقمند به فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی قرار داده است.

عشق و دلدادگی

استاد با تأسی از زکی مبارک در کتاب «تصوف اسلامی در اخلاق و ادب» عشق را دو نوع حسی و معنوی بجای تعبیر مجازی و حقیقی می‌داند. و معتقد است اگر به کُنه عقیده‌ی عرفا و وحدت وجود ایشان پی ببریم، می‌دانیم که این دو عاشق حسی و معنوی از دو قطب مخالف حرکت می‌کنند و در مرکز به‌هم می‌رسند. و پس از شرح انواع عشق‌های معنوی که در آثار عرفا و صوفیان به آن پرداخته شده است می‌نویسد، من هیچ‌وقت ذوق تصوف نداشته‌ام و عقلم گفته‌های ایشان را نپذیرفته ولی به آسانی هم نمی‌توان بزرگانی مثل غزالی و محی‌الدین بن عربی، ابن خفیف شیرازی، جنید بغدادی، بایزید بسطامی، جلال‌الدین رومی و عبدالرحمن جامی را رد کرد.

عشق فرنگی

او می‌گفت باید معتقد شویم که اصل تصوف از غرب به شرق آمده که البته صوفی‌ها این‌را به‌شدت رد می‌کنند. ولی به اتکای آنچه را که در ادبیات غرب مطالعه کرده‌ام، غربی‌ها عشق را عبارت از شهوت می‌دانند، آنها تصوفشان جدا و شعر و عشق و رومانشان جداست ولی شعرا و عرفای ما هردو را به‌هم آمیخته‌اند و در عین حال بین عشق و شهوت فرق گذاشته‌اند.

***

درسال ۱۳۲۴، استاد با نام مستعار «نوشاد» نوشتن سلسله مقالاتی را درباره‌ی نویسندگان معاصر آغاز کرد که بقول زنده‌یاد حسن فرامرزی به‌علت شروع حوادث مربوط به تجزیه آذربایجان و اشتغال بیشتر ایشان به اداره کردن روزنامه کیهان، ادامه نیافت. زندگی و آثار یوسف اعتصام‌الملک، میرزا آقاخان کرمانی و محمدعلی فروغی را بررسی کرد که در این مجموعه آمده است. ظاهراً یادداشت‌هایی درباره این نویسندگان نیز آماده کرده بوده است. سیدحسن تقی‌زاده، عباس اقبال آشتیانی، محمود محمود، سیداحمد کسروی، نصرالله فلسفی، علی دشتی، سیدضیاءالدین طباطبایی و چند نفر دیگر که موفق به چاپ آنها نشد.

استاد می‌گفت نوشاد می‌خواهد یک قسمت از مطالعات خود را در معرض انظار شما بگذارد و چون سیاست و اجتماع، خیلی ملوث و ناپاک است، گزارش زندگی نویسندگان را اختیار کرده است۲.

وی مطابق سلیقه و تشخیص خودش، نویسندگان را انتخاب کرده و در این راستا می‌گفت: «ممکن است کسی چندین کتاب نوشته باشد و من او را نویسنده ندانم ولی کسی چند مقاله بیشتر ننوشته باشد و من او را نویسنده بدانم. من مترجم را نویسنده نمی‌دانم، مگر اینکه در ترجمه مهارتی به‌کار برده باشد و طلاوتی بدان داده باشد که از حیث انسجام و ترکیب و طرز بیان و زیبایی تعبیر، ارزش این‌را داشته باشد که جزو منشئات فارسی حساب شود».

استاد علاوه بر شخصیت‌هایی که درباره‌ی زندگی و آثار آنها نوشته بود، طی نزدیک به نیم قرن مقاله‌نویسی و مراودات فرهنگی ناچار به خطاب قرار دادن برخی از نویسندگان و صاحبان قلم در عرصه‌های فرهنگی، ادبی و همچنین روزنامه‌نگاری می‌شدند، در این مجموعه بسیاری از این بده بستان‌ها، در قالب مقالات و اشعار فرامرزی به‌سبک ویژه‌ی استاد که در تعریف دیگران تعادل و در نقد آنها جانب انصاف را رعایت می‌کردند، آمده است. ازجمله‌ی این نویسندگان و شعرا می‌توان به ملک‌الشعراء بهار، حبیب یغمایی، سیدحسن تقی‌زاده، محمدعلی جمال‌زاده، احمد کسروی، علی دشتی، نیمایوشیج، ابراهیم صهبا، صدرالدین الهی، فریدون آدمیت، دکتر حمیدی، کیوان و… اشاره کرد.

در پایان لازم است از لطف و بزرگواری جناب آقای فرامرز فرامرزی که اهتمام ویژه‌ای در راستای چاپ این کتاب داشتند، فرزندان برومند عبدالرحمن فرامرزی که برای نشر این مجموعه از همراهی‌های لازم دریغ نکردند، و همچنین جناب آقای حسن احمدی‌لاری و رستم مهرآوران که با حمایت مالی خود امکان چاپ این مجموعه را فراهم آوردند سپاسگزاری نمایم. یقیناً این مجموعه فارغ از زحماتی که مرحوم حسن فرامرزی برای گردآوری مقالات کشیده بودند، تلاش‌هایی که سرکار خانم فروغ محسنی و جناب آقای عبدالمهدی آیینه‌افروز برای پیداکردن مقالات ناقص انجام دادند و همچنین زحماتی که سرکار خانم فاطمه شکری برای حروف‌چینی، صفحه‌آرایی، استخراج اعلام و آماده‌سازی این کتاب برای چاپ متحمل شدند، به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رسید. قدردان لطف همگی هستم. امید که این مجموعه مورد استفاده‌ی پژوهشگران ادبیات و تاریخ معاصر و خوانندگان مشتاق قرار گیرد.

 

عبدالعلی صلاحی

مدیر انتشاراتی اناالحق

۲۷/۲/۹۸

 

پا‌نوشت‌ها:

۱. مقدمه کتاب داستان دوستان، عبدالرحمن فرامرزی، ۱۳۷۸، تهران، عطایی

۲. که البته بنا به گفته‌ی مرحوم حسن فرامرزی، نوشتن زندگی نویسندگان نیز بحث‌های بسیاری برانگیخت و تنی چند از دانشمندان و نویسندگان پرمایه به اعتراض برخاستند و جمعی در تأیید آن مطالبی نوشتند.

 

سردبیر پایگاه خبری هفت‌برکه عضو هیات مدیره موسسه فرهنگی هنری هفت‌برکه گراش دکترای ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران

3 نظر

  1. جناب استاد صلاحی درود و هزاران درود بر شما پژوهشگر فرهیخته و کوشا، کار بزرگ و سترگ شایسته ای انجام داده اید. ارزشمندی کوشش و زحمت شما دراین است که جبران کم کاریها و غفلت دارندگان کرسیها تدریس و تحقیق دانشگاهای ادبیات و علوم رسانه و منصب داران با نام و گم نام مراکز فرهنگی و جراید کشور کرده اید در معرفی و انتشار آثار ادبی و فرهنگی استاد بزرگ ادب و فرهنک ایران زمین شادروان فرامرزی. همچنین کار خوب شما درانتشار آثار ایشان کمکی بزرگی است به نسل جوان و فرهنگ دوست شهرستانهای جنوب فارس و هرمزگان که با چهره و آثار بزرگان ادب و فرهنگ خود بیشتر آشنا شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 نظر
scroll to top