بستن

زنان گراشی ۱۰ هزار تپ‌تپی نذر امام رضا(ع) کردند

هفت‌برکه – فاطمه ابراهیمی: در پویش نذر امام، طی ده روز، ۹۹۴۲ نان، توسط ۱۶۹ نفر در شهر گراش پخته و بین ۲۲۶۴ خانوار توزیع شد. ۶۵ نفر نیز در روستاها با این پویش همکاری کردند.

در دهه آخر ماه صفر زنان خادمیار امام رضا(ع) در گراش همراه با همشهریان خود ده محل در شهر گراش و چهار محل در روستاهای فداغ، خلیلی، حسین‌آباد و لب اشکن برای پخت نان راه‌اندازی کردند. این نان‌های محلی روزانه پخت و بسته‌بندی بین مردم همان محله توزیع می‌شد.

نانوایان خوشبخت، در خانه شهید خوشبخت

همه او را مادر شهید صدا می‌زنند اما نامش فاطمه است و فامیلی‌اش غفوری. خودش می‌گوید نمی‌دانم نود ساله‌ام یا صد سال دارم.  دختر بزرگش نرگس که از ناحیه پا،مادرزادی مشکل دارد به گراشی می‌گوید: «ننه هفتاد سالُتِن.» با خنده بلند مادر، می‌دانی سن و سال مهم نیست و باید دلت جوان باشد و همیشه لبخند بزنی.

من هم مثل این ۳۵ نفر که در شیفت عصر نان می‌پزند، مهمان خانه پدری شهید محمد خوشبخت هستم.

مادر شهید، صاحبخانه‌ای مهمان‌نواز، با روی ‌گشاده روبرویم نشسته است. از همسر و پسر شهید و آن یکی پسر جانبازش برایم حرف می‌زند. من و همسرم را به خبرنگار بودن می‌شناسد و می‌گوید: «ادنم زن مسلم پورشمسی‌اش. صبر تا شَمَدُم و سِرَ بِکنَم تَه عکسُم بِگِرِش.» با من و بقیه گراشی حرف می‌زند اما من سوال‌هایم را فارسی می‌پرسم.

نیره پهلوسای، فرمانده پایگاه مسجد مهدیه و مسئول نیروی انسانی خادم الرضا، دختر خاله شهید است. می‌گوید: «پیشنهاد پخت نان در اینجا را من به خاله دادم و با جان و دل قبول کرد.» خاله فاطمه به گراشی ادامه می‌دهد: «خونَه منزلِ خوتواِن. کَدَمتو بَرچشم.»

خاله فاطمه می‌گوید: «من فقط آرد خمیر کردم و دیگر هیچ کاری نکردم. تمام کارها و شست و شو با خود بچه‌ها بوده است.» خواهر شهید هم می‌گوید: :من هم از وقتی برادرم شهید شد و ابوالحسن جانباز، عصاگیر شدم و امروز شرمنده این بچه ها شدم که فقط تماشاگر بودم.»

می‌گویم پخت نان دردسر و کثیفی دارد. اذیت نمی‌شوید؟ جوابم را فقط با این جمله می‌دهد: «تاج سرِن،نِه مایه دردسر.»

۱۴ نانوایی خانگی، در شهرستان گراش

معصومه نادرپور،معاونت فرهنگی حوزه علمیه الزهرا خواهران، مسئول گروه نذر امام می‌گوید: «پویش نذر امام،از آستان قدس رضوی، امسال برای اولین بار در تمام ایران اجرا می‌شود. به این صورت که در هر محله و در یک مکان که می‌تواند مسجد باشد یا پایگاه و یا خانه مسکونی، ده روز آخر ماه صفر را برای رحلت پیامبر اکرم(ص) ، امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع) نان می‌پزند.»

مسکن مهر، پایگاه فاطمیه شهرک شهید دستغیب، منزل محمد جنگجو، حسینیه ابوالفضل(ع)،حسینیه چهارده معصوم(ع)،حسنیه امام حسین (ع)،حوزه علمیه الزهرا (س)، منزل حاج محمد علی فقیهی، پایگاه مهدیه و مسجد صاحب الزمان(عج) و منازل شخصی مردم، این چند روز به این پویش پیوسته‌اند.

محبوبه پورشمسی که یکی از خادمین رابط است، از عکس العمل مردم بعد از تحویل نان‌های نذری می‌گوید: «حس و حال مردم خیلی دیدنی بود. تا می‌دانستند این نان از طرف آقا امام رضاست گریه‌شان می‌گرفت و مدام می‌گفتند یا رضا(ع).»

محبوبه میگوید: برای مردم سلطان‌آباد و محمدآباد هم نان برده ایم. بعضی از خانه‌های آنجا که چند خانوار داشت ما هم چند بسته نان به آن‌ها می‌دادیم.

دیگر کم کم دارد غروب میشود که همه با هم خانه را مرتب می‌کنند و وسایل را می‌شویند. مادر شهید می‌گوید: «دلم تنگ می‌شود. آبادی این خانه به حضور بچه‌ها بود. کاش همیشه از این برنامه‌ها در این خانه باشد.» یک بسته نان نذری هم سهم من و دخترم اطهر می‌شود که ته دلم حال خاصی دارد. به خودم می‌گویم مهمان آقا شدی به لقمه نانی که از سر زندگی‌ام هم زیاد است.

ما همه دعوت شده‌ایم

مسیر بعدی‌ام منزل حاج محمد علی فقیهی است. حاجی را خیلی از خادمی‌اش در حسینیه ابوالفضل(ع) برای آقا امام رضا(ع) در برنامه هشتمین آفتاب می‌شناسند که این روزها سخت محتاج نگاهی از خدا و آقا امام رضاست برای شفای چشم‌هایش.

حیاط خانه شلوغ است و همه مشغول پخت نان. می‌روم سروقت زینب خانم فقیهی، خواهر حاجی که مسئول بانوان خادم یار رضوی درگراش است. کنار تاوه نشسته است و نان‌ها را پشت و رو می‌کند تا خوب پخته شود. کنارش که می‌نشینم می‌گوید: «یک چیزی خیلی برایم جالب است. من این چند روزه به خیلی از خانه‌ها سر زده‌ام. همه این خانم‌ها معتقدند که دعوت شده آقا هستند. چه اعتقاد قشنگی.»

زینب ،خواهر حاجی و خواهر بزرگترش اعظم، روبروی هم نشسته‌اند. اعظم تازه از سفر مشهد برگشته است. زینب می‌گوید: «هنوز شروع این پویش اعلام نشده بود که تمام فکر و ذکرم مشغول انجام این کار بود. دخترخاله‌ام که همسفر خواهرم در مشهد بود با من تماس گرفت و گفت هر جای حرم می‌روم در نظرم هستی. همانجا دلم لرزید و فهمیدم عنایت خاص آقا به این کار است. از پشت تلفن سلام دادم و یک روز بعد، از حوزه علمیه الزهرا کار را شروع کردیم.»

به هر پایگاه و یا خانه یک کیسه آرد می‌دهیم اما خیلی از مردم خودشان به این کیسه‌ها اضافه می‌کنند تا در پخت نان بیشتری شریک باشند. گاز و تاوه و وسایل مورد نیاز را خود مردم از خانه‌هایشان می‌آورند. این یک پویش عاشقانه است که هر که عاشق آقا باشد می‌داند من از کجا حرف میزنم.

صدای اذان مسجد امیرالمومنین(ع) بلند می‌شود اما خانم‌ها هنوز مشغول پخت هستند. هنوز خمیر زیادی مانده است تا نان بشود و فکر می‌کنم شاید تا نیمه های شب طول بکشد. خداحافظی می‌کنم و برمی‌گردم خانه و نان نذری امام رضا(ع) را سر سفره شامم می‌گذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top