بستن

درگذشت تاریخدان خنجی

گریشنا: دکتر امیرحسین خنجی تاریخ‌دان و مدیر سایت ایران‌تاریخ در سن ۶۶ درگذشت.

به گزارش خنج ما از سایت فیشورنیوز دکتر امیر حسین خنجی اسلام شناس، مورخ و مولف تاریخ ایران و شاعر خنجی بامداد روز سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲ دربیمارستان نمازی شیراز براثر بیماری سرطان درگذشت. دکتر امیر حسین خنجی با شدت گرفتن بیماری و به کما رفتن در بیمارستان کویت و سپس در بیمارستان نمازی شیراز بستری شده بود.

دکتر خنجی که از ماه‌ها پیش به دلیل بیماری سرطان روده بزرگ راهی بیمارستان شده بود، با روحیه خوب و قوای جسمانی‌ که داشت، به سلامت به منزل بازگشت اما این بار و پس از رفتن به کما، بازگشتی به خانه نداشت و در منزل ابدی‌اش آرام گرفت.

امیرحسین خنحی ۱۰ مهر ۱۳۲۶ در شهرستان خنج متولد شد و بنا بر وصیت، او در زادگاهش خنج به خاک سپرده شد. او تحصیلات ابتدایی دولتی و مقدماتی علوم دینی وصرف و نحو را در محضر حاج شیخ عبدالرزاق ابونجمی در خنج فرا گرفت و دبیرستان را یک مدرسه دولتی در قطر فرا گرفت و با تسلط کامل بر زبان عربی به اخد دیپلم زبان عربی نائل شد. او در ادامه تحصیل علوم دینی در کشورهای عربی به نظر کسانی همچون استاد قرضاوی رفت و سپس به ایران برگشت.

این پژوهشگر خنجی در دانشگاه‌های تهران و فارابی  دو لیسانس حقوق و لیسانس علوم سیاسی گرفت و در ادامه فوق لیسانس و دکترای علوم سیاسی را در دانشگاه تهران اخذ کرد سپس به خارج از کشور سفر کرد و چند سالی در کشورهای انگلستان، فرانسه، آلمان و پاکستان سیر و سیاحت کرد.

این مرد جستجوگر چند سال در کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله کویت برای کسب در آمد به تجارت پرداخت و بعد از آن که در کار تجارت موفق شد کار خود را به دیگران سپرد و تمامی وقتش را صرف تالیف کتاب در موضوع تاریخ ایران و اسلام، تفسیر کتب عربی و ادبیات اختصاص داد. عمر کوتاهش فرصت نداد همه آثارش بجز تعداد اندکی  که در سایت خود گذاشت به سرانجام برسد. تاریخ کامل ایران با عنوان تاریخ از ایران باستان تا پایان حکومت پهلوی، تاریخ اسلام  و ترجمه کلام وحی، ترجمه  صحاح سته از جمله آثار است که در سایت‌اش منتشر شده است.  (آثار دکتر خنجی در سایت ایران تاریخ)

| مدیر رسانه‌های هفت‌برکه | مدیرمسئول پایگاه خبری هفت‌برکه | مدرس دوره‌های آموزش خبرنگاری

30 نظر

  1. با عرض سلام خدمت شما .
    در رابطه با خبری که در باره دکتر خنجی درج کرده اید مطالبی را جهت روشن شدن اذعان عمومی و شما به اطلاع میرسانم.
    اولا که شما بدون هیچ شناختی از واقعیت شخصیت ایشان خبری را از یک سایت گرفته اید و درج کرده اید سایتی که مربوط به برادر خانم شخص نامبرده است و سایت فیشور هم از بستگان ایشان است.
    دوما نام ایشان حسین اکبری است و سواد شان در حد فوق لیسانس بوده و لقب دکتری افتخاری و زبانی از طرف عده ای بر زبان آورده شده است.
    سوما اینکه ایشان هرگز دارای کتاب منتشر شده نیست بلکه آثاری که نام برده شده دست نوشته های ایشان است که بدلیل درج کذب محض در موضوعات مربوط و مغایر با سیاستهای نظام هرگز اجازه چاپ نیافت.
    چهارما درست است که ایشان دارای سطح سواد بالایی بودند اما هرگز از این سواد در راه منفعت عمومی زادگاهش استفاده نکرد و کسی از آن خیری ندید.
    پنجما مصداق این گفتار مراسم ختم ایشان بود که کسی شرکت .نکرد و اگرهم اندکی در ختمش بودند به اجبار حضور یافته بودند.
    ششما که ایشان بر خلاف تعاریفی که از علم دین و معرفت خداشناسی شان شده است اصولا نه اینکه خدا شناس بودند بلکه دین و خدا را هم انکار میکرد.
    و آخر اینکه ایشان در اوایل انقلاب به خاطر مشارکت در روزنامه بنی صدر مجبور به ترک ایران شد و تا روز مزگش نتوانست به ایران برگردد
    برای روشن شدن صحت این مطالب میتوانید یک نظر سنجی بگذارید یا اینکه به سایتهای دیگر شهرستان خنج مراجعه نمایید ببینید انها حتی خبر درگذشت ایشان را درج کرده اند و اگر خبری باشد در چه حد بیان شده اسن
    ممنون

    1. با عرض سلام و خسته نباشید.
      ممنون از سایت محبوب گریشنا بابت درج خبر درگذشت استاد امیر حسین خنجی. من گراشی هستن ساکن دبی، هم خبر را خواندم و هم نظر این دوستمون. خواستم چند نکته ای کوتاه در جواب این دوستمون بدهم.
      ۱- اولا که شما بدون هیچ شناختی از واقعیت شخصیت ایشان خبری را از یک سایت گرفته اید و درج کرده اید سایتی که مربوط به برادر خانم شخص نامبرده است و سایت فیشور هم از بستگان ایشان است. ( جواب : اولا” قرار نیست که خبری از خروجی سایت در بیاید و آن خبر به مذاق همگی خوش بیاید. این صرفا” یک خبر است و رسالت سایت باید درج خبر باشد و اگر خبری پخش نشود آن سایت به ظیفه خودش عمل نکرده است)

      ۲- دوما نام ایشان حسین اکبری است و سواد شان در حد فوق لیسانس بوده و لقب دکتری افتخاری و زبانی از طرف عده ای بر زبان آورده شده است. ( جواب : کسی منکر نام ایشان که حسین اکبر است نیست ایشان صد در صد حسین اکبر است و نام فرهنگی او امیر حسین خنجی است. ایشان دارای دکترای علوم سیاسی و حقوق از دانشگاه تهران و فارابی میباشد و لذا عده ای به او لقب دکتری داده اند بی پایه و اساس است.)

      ۳- سوما اینکه ایشان هرگز دارای کتاب منتشر شده نیست بلکه آثاری که نام برده شده دست نوشته های ایشان است که بدلیل درج کذب محض در موضوعات مربوط و مغایر با سیاستهای نظام هرگز اجازه چاپ نیافت. ( جواب : این حرف شما میرساند که شما کوچکترین اطلاعی از تالیفات و کتابهاب او ندارید و صرفا” حرف میزنید و نیازی به توضیح بنده ندارد )

      ۴- چهارما درست است که ایشان دارای سطح سواد بالایی بودند اما هرگز از این سواد در راه منفعت عمومی زادگاهش استفاده نکرد و کسی از آن خیری ندید. ( جواب : شما باد از خودت است باران هم از خودت. در پاراگرافت دوم میفرمایید که سطح سوادشان در حد لیسانس از ولی الان میفرمایید سطح سوادشان بالا بوده است ولی کسی از آ« بهره نبرده است.! تو از کجا میدانی کسی از ان بهره نبرده است.! ایشان یک دانشمند ملی است که کل ایران و ایرانیان خارج نشین از تالیفات او استفاده میکنند نه در خنج و گراش ..)

      ۵- پنجما مصداق این گفتار مراسم ختم ایشان بود که کسی شرکت .نکرد و اگرهم اندکی در ختمش بودند به اجبار حضور یافته بودند. ( جواب : این جمله شما برعکس و وارونه است. اولا” تا جایی که بنده میدانم به حد کافی در مجلس ختم شرکت داشته اند ولی درست برعکس فرمایشات شما خیلی ها دوست داشتند بیایند ولی به دلیل ملاحضاتی که بود نیامدند.)

      ۶- ششما که ایشان بر خلاف تعاریفی که از علم دین و معرفت خداشناسی شان شده است اصولا نه اینکه خدا شناس بودند بلکه دین و خدا را هم انکار میکرد. ( جواب : شما بهتر است قبل از تهمت زدن دروغگویی کتاب “سیرت نبوی ” ایشان را که توسط احمد حسین البکر مترجم مصری به زبان عربی ترجمه شده است و در دانشگاه الازهر مصر تدریس میشود رجوع کنید.)

      ۷- و آخر اینکه ایشان در اوایل انقلاب به خاطر مشارکت در روزنامه بنی صدر مجبور به ترک ایران شد و تا روز مزگش نتوانست به ایران برگردد. ( ایشان تا جایی که من اطلاعات دارم به جزء چند ماهی که با التماس بنی صدر در روزنامه جمهوری اسلامی حضور داشتند و بعد از عزل بنی صدر به زندان رفت و بعد هم با عفو از طرف منتظری ازاد شد و از ایران خروج شد. ایشان هیچ رویکرد سیاسی نداشت و هیچ وقت هم خود را آلوده سیاست نکرد. )

      جهت اطلاع برای کسانی که ایشان را نمی شناسند بنده چند بار در کویت خدمت این مرد فرهیخته خودمونی رسیدم. ایشان هیچ وقت ضد خدا و پیغمبر نبوده و ایشان یک تاریخ شناس و مفسر قرآن به تمام معنی بوده است. ایشان به قدری در تاریخ و معارف اسلامی وارد بود که میگفت قدم به قدم با رسول خدا راه رفته است.

      در اخر به نظر بنده این دوستمون کوچکترین اطلاعاتی از این مرد فرهیخته نداشته است و نظر ایشان صرفا” برداشت شخصی و از روی تعصب است.

  2. پیشنهاد می شود اعضای شورای شهر ، در بدو ورود به شورا ، فهرست اموال و دارایی های خود و خانواده شان را اعلام کنند تا با اموال و دارایی های آنان در دوران بعد از شورا مقایسه شود و آنان ملزم به پاسخ دادن به این سوال باشند که مازاد بر دارایی اولیه شان را از کجا آورده اند؟

    این پیشنهاد در وهله اول می تواند از سوی آن دسته از اعضای شوراهای شهر سراسر کشور که حساب شان پاک است ، به عنوان حسن نیت و اعتمادسازی اجرا شود و در همان حال ، مراحل تبدیل آن به قانون طی گردد تا اعضای شوراها ، ملزم به اعلام دارایی ها و منابع درآمدی شان در دوران مسوولیت شان شوند.

    برای جلوگیری از بسیاری مفاسد که می تواند از کانال برخی اعضای شوراها صورت گیرد، راهی جز این وجود ندارد چه آن که اغلب روش های سوء استفاده ، اساساً سندی از خود به جای نمی گذارند. به عنوان مثال، اعمال نفوذ برای اعطای تراکم بیشتر به یک سازنده مسکن و سپس اخذ وجه نقد از سازنده، بدون رد و بدل کردن هیچ گونه سند و امضایی صورت می گیرد و لذا در حالت عادی قابل کشف نیست.
    لذا بررسی اموال فرد و خانواده اش، قبل و بعد از عضویت در شورای شهر، می تواند در کنترل رفتار مالی اعضای شوراها ، بسیار مثمر ثمر باشد، هر چند که باید اذعان داشت که در آن صورت نیز می توانند با شگردهایی مانند مخفی سازی اموال و به نام دیگران زدن و … از تعقیب بگریزند ولی با این حال، الزام قانونی به اعلام و بررسی اموال ، می تواند وضع را تا حدی بهبود دهد.

    حال با توجه به این که هنوز قانونی در این باره وجود ندارد، از آن دسته از اعضای شوراها که به شفافیت معتقدند انتظار می رود به طور داوطلبانه این مهم را در همین ماه های نخست کاری شان انجام دهند و فهرست اموال و دارایی های خود را اعلام نمایند.

    این ، نه برای نظام خوب است ، نه برای مردم و نه برای نهاد شوراها که مردم یک شهر ببینند فلان نمایند شورا ، در طول ۴ سال ، به ثروت های نجومی دست یافته است، بی آن که منشأ آن تعریف شده باشد.

  3. آنکه لاف لَن ترانی زد بگو اکنون بیا * تا که خاک خویش را با آتشت سودا کنم * شب گریزان است یاران، صبح می آید فراز * دوش خوابی دیده ام تعبیر آن فردا کنم * در مقام قدس ترسم شورشی بر پا شود * ورنه راز محفل عشاق را افشا کنم

    شعر از استاد بزرگ تاریخ حسین اکبری خنجی

  4. با عرض سلام خدمت محمد رضا.
    در جواب به جوابیه شما در مورد حسین اکبری به عرض می رسانم که
    نتیجه کلی جوابیه شما این بود که بنده هیچ شناختی از ایشان ندارم و از روی تعصب این مطالب را نوشته ام . شما فرموده اید که اهل گراش هستید و یکی دو بار به محضر ایشان رسیده اید اگر شما دوسه بار با ایشان روبرو شده اید من از بدو تولد تا کنون در مورد ایشان علم و اطلاع دارم چون از همشهریان بودند.در ثانی من گفته ام جهت مصداق گفته هایم میتوانید یک نظر سنجی بگذارید ببینیم اکثریت مردم چه میگویند؟
    این درست است که در هر اجتماعی افراد با طرز نگاه و تفکر و دیدگاهای مختلف زندگی میکنند و عقاید همه برای خودشان محترم است اما این را بدانید که هر وقت در نظر سنجی میزان درصد آرا حتی اگر یک درصد به سوی دیگر سوق داده شود ان ۵۱ درصد قابل قبول است. اینکه اقرار کرده اید که درست برعکس انهایی که باید می آمدند بنا به مصلحتی نیامده اند ، چرا نیامده اند ؟ تذکر من به سایت گریشنا بابت درج این مطلب به همین منظور بود چرا که سایت گریشنا یک سایت شناخته شده در منطقه و تابع نظام و قوانین مطبوعاتی جمهوری اسلامی ایران است چرا با درج این خبر خود را زیر سوال برده است؟
    همانطور که شما من را به بی اطلاعی از علم ایشان و از روی تعصب حرف زدن متهم کرده اید بنده هم این حق را دارم که بگویم شما هم بنا به دلایل خاص خودتان و شاید مشترکاتی که به لحاظ سیاسی در کشور دارید و دلتان پر است خودتان را از این طریق سبک کرده اید؟
    در انتها به اطلاع همگان میرسانم که عده ای آنور آبها وجوهات مشترکی با عده ای دارند که هر از گاهی موقعیتی حاصل میشود که خود را به موضوعی بچسپانند و باری از دل سبک کنند اما این را بدانید که نام برده اگر در جهان شناخته شده بود در زادگاه خودش هیچ ارزش و اعتباری نداشت و گفتم مصداق این موضوع نه حرف من که شاید از روی غرض و تعصب باشد افکار عمومی منطقه است و رای با اکثریت که میتوانید به نظرسنجی بگذارید.

  5. باسلام
    کاش زنده بودن و به سوالهای من جواب میدادن. میخواستم از ایشون بپرسم که حکومت میسان در کجا واقع بود و چه کسانی این حکومت را در دو هزار و صد سال پیش بنا نهادند و چرا در شوش و شوشتر و دیگر نقاط خوزستان آثارشان وجود دارد. چرا ایشون در مورد جنگ ذیقار که بین خسرو پرویز و قبیله بنی شیبان در حیره رخ داد تحقیقی نکردن تا متوجه شوند که دلیل شکست خسروپرویز کثرت سپاه عرب ایرانی بود که از نواحی شوش و دیگر مناطق خوزستان فراخوانده شده بودند و راضی به جنگ با همقطاران خود نبودند، ذکر شده. پس آقای به اصطلاح دکتر که دیگه در جمع ما نیستی ما عیلامی ها به زبان عربی تکلم می کردیم لاکت با لحجه خودمان که در برخی موارد با عربی حجازی بسیار اختلاف دارد و هنوز هم زنده ایم و لحجه عیلامی ما از بین نرفته و در حال استفاده است. در ضمن کمی تعقل بد نیست عربستانی که در حال حاضر بیست میلیون نفر هم نیست، چند میلیون نفر باید به عراق، خوزستان، مصر، لیبی، آندلس، الجزایر و خلاصه به چهل کشوری که در حال حاضر عربی صحبت میکنند باید ارسال میکرد تا آنها را به زور به زبان عربی ترقیب کند و چرا لر ها، ترک ها، آندلسی ها ، هندی ها، پاکستانی ها و… زبان خود را کنار نگذاشتند. چرا اینقدر راحت به یک ملتی مثل عیلامی ها توهین میکنید و فکر میکنید این ملت بزرگ به یکباره منقرض شده و از صفحه روزگار شیفت دیلت شده. چرا در زمان حمله مغول ها، با آن همه وحشیگری هیچ ملتی منقرض نشد، چرا فقط ما عیلامی ها باید منقرض شده باشیم.

  6. بنظرم هر کدام از تالیفات ایشان استحقاق دریافت درجه دکتری در تاریخ را دارد رساله دکترای دانشجویان تاریخ من در این اندازه نیستند.هر چند باب انتقاد و بحث کارشناسی باز است

  7. ممنون از اطلاعات عالی شما راجع دکتر خنجی. در پاسخ به حرف های اون دوستمون به نام انصاری باید بگم که اولا کاملا مشخصه که از نوع حرف زدن ها چه کسی اطلاعات و سواد کافی داره و چه کسی سطح سواد بالایی نداره….و بهشون بگم که میگن نظرسنجی کنیم که ایا رای کدوم بیشتره همیشه بیشتر بودن نشانه ی به حق بودن و برتری نیست که اگه بود یزیدبن معاویه به حق ترین عاالم بود در برابر امام حسین…..التماس تفکر.

  8. با سلام
    برای استاد بزرگوارم طلب رحمت از درگاه خداوند متعال دارم
    روحش شاد و یادش گرامی باد

    نمیخواهم بگویم کل کتاب قزلباشان ایران دروغ یا غیر مستند هست ولی بخشهای مهم و خیلی با اهمیت آن غیر کارشناسی و بدون استنادات تاریخی میباشد. همینطور یه چیزای به ذهن خلاق ایشان رسیده و ایشان انها را بعنوان تاریخ به خورد ملت داده . بقول بزرگواری که دریکی از سایتها نوشته بود : در زمان نوشتن احتمالا حال خوشی نداشته.

  9. زنده یاد دکتر امیرحسین خنجی استاد واقعی تاریخ ایران بود، حتما به آثار وی سر بزنید و بخوانید تا کشور خود را درست بشناسید!
    ایشان بر زبان عربی تسلط کامل داشتند،همچنین به هنگامِ پژوهش در تاریخ اسلام،برعکسِ عمومِ پژوهشگرانِ ایرانیِ این عرصه،با در نظر گرفتنِ بستر مورد نظر،یعنی تاریخ و جغرافیای جزیرهالعرب،جامعه و فرهنگ آن مقارنِ ظهورِ اسلام،به نکات مهم و پنهانی در تاریخ صدر اسلام اشاره می کنند که عموماً در روایتهای رسمیِ تاریخ اسلام نادیده گرفته می شوند.
    این موضوع مرهون شناخت بسیار خوب و عمیق ایشان از تاریخ عرب است.

  10. در پاسخ به رضا در ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ :
    قطعا کسی که مرحوم امیرحسین خنجی را «استاد» خود می داند، اینگونه درباره وی نظر نمی دهد و وی «ناخوش احوال» نمی داند.

    درباره کتاب قزلباشان قلم فرسائی نموده اید اما نگفته ئید نیاز هست که بدانید کتاب ایشان باربار به منابع معتبر تاریخی که عموما گزارش های چشم دیدِ مورخان دربار صفوی ست.

    البته کسانی که کتاب های تاریخی نخوانده اند، و از بازخوانی جنایت های شاه اسماعیل صفوی و قزلباشانِ همراهش آشفته و دچار تشویش فکری می شوند؛ طبیعی ست که اشاره به سبب و علت های رفتارهای شخصیت های تاریخی برای شان قابلِ هضم نیست و زبان شان به انواع «تهمت» ها آلوده می شود.

  11. در مورد دوستی که در مورد کتاب ارزشمند “قزلباشان در ایران” سخن گفته اند و چون این نوشته ها را مغایر با داستانهای رسمی دیده اند، پس انکارش می کنند،
    باید گفت کتاب “قزلباشان در ایران” تماما مستند به منابع تاریخی هست.
    در همین رابطه شما را ارجاع میدهم به کتاب روزگاران دکتر زرین کوب که بصورت خلاصه تر مطالبی شبیه همین موارد آورده شده است. همچنین کتابهای دکتر منوچهر پارسادوست مانند شاه اسمعیل اول و دوم، شاه تهماسب اول و دوم، شاه عباس تماما کتابهایی هستند مستند به منابع تاریخی که نوشته های دکتر خنجی را تایید می کنند.

    از آن کس نترس که کتابخانه ای دارد و کتابهای فراوان خوانده است. از کسی بترس که یک کتاب دارد و آن را مقدس می شمارد و البته هنوز همان یک کتاب را نخوانده است.

    نکته آخر اینکه نداشتن احتمالی مدرک تحصیلی رسمی، نشاندهنده هیچ ایرادی نیست. مگر طبری و ابن خلدون دکترای تاریخ داشته اند که الان کتاب هایشان مرجه تاریخ هستند.
    مگر ادیسون و نیوتن دکترای برق و مکانیک داشته اند که قوانین و کشفیاتشان هنوز مرجع دانش مهندسی هستند.

    امثال خنجی به صدها و بلکه هزارها دارنده مدارک دکترای قلابی و کیلویی که حتی یک مقاله ۵ صفحه ای هم نمی توانند بنویسند، می ارزند.

  12. با سلام.
    من کتاب “شاه اسماعیل صفوی” ایشان را خواندم.
    اینکه اتفاقات ذکر شده در کتاب صحت دارند یا خیر، نمیدانم و قضاوتی ندارم.

    اما کتاب ایشان را نتوانستم بعنوان یک سند تاریخی بپذیرم.
    تقریبا تمام کتاب، به جز چند مورد اندک، بدون ذکر سند هستند.
    کتاب یک روایت داستانی است و در آن بسیار ذهن خوانی شده است و در بسیاری موارد زبان حال افراد نوشته شده است.

    با تشکر

  13. کتاب «گویش لارستانی» یکی از آثار ارزندۀ ایشان است که در سال ۹۴ چاپ و منتشر شد. مرجعی کامل و جامع در راستای تلاش برای بازشناسی یک گویش کهن ایرانی که شامل واژه‌نامه، متن‌های نثر و نظم و دستور زبان است.
    من در پژوهشهای زبانشناسی خود دربارۀ زبانهای ایرانی بسیار از این کتاب استفاده می‌کنم و به نظرم اثری قابل تحسین است.

    روانشان شاد و یادشان و گرامی باد.

  14. یکی از موارد مهمی که آثار روانشاد دکتر امیرحسین خنجی را ممتاز و برجسته می‌نماید، تحلیل و بررسی تاریخ با زبان روان و نثر ساده و سالم و قابل فهمی است که در نوشتن کتابهایشان به‌کار گرفته‌اند؛ از این‌رو خواننده هنگام خواندن‌شان به دست‌اندازهای «فارسیِ من‌درآوردی» و «عربیِ آب نکشیده» نمی‌افتد؛ و نه‌تنها از خواندن متن خسته نمی‌شود بل‌که از مطالعۀ آن لذّت می‌برد. این مهم که مرهون قلم توانا و گفتار رسای ایشان است، در کنار محتوای ارزندۀ پژوهش‌های تاریخی‌شان ستودنی است. یادشان گرامی باد. گزیده‌هایی از آثار ایشان در وبگاه ایران تاریخ منتشر شده است. همان‌طور که دوست عزیزمان هم اشاره کرده‌اند، کتاب گویش لارستانی نیز از آثار دکتر امیرحسین خنجی است که در بهار ۱۳۹۴ به زیور طبع آراسته گردید و توسط انتشارات نوید شیراز منتشر شد.

  15. سلام دوستان
    من کتاب بازخوانی تاریخ ایران باستان ایشان را خواندم. و البته از نظریات جالب ایشان درباره دوره پیش از ماد لذت بردم. از سواد ایشان اطااعی ندارم اما باید گفت ایشان از شدت تعصب ایران دوستی به چاله افتاده و اصلا نمی توانم اسلام شناسی او را بپذیرم. وقتی می گوید در طول تاریخ هیچ پیامبری به بزرگی زرتشت نیامده یا در مقایسه های بسیار زرتشت با پیامبران اقوام سامی که شامل پیامبر اسلام نیز می شود به راحتی می توان اغراض ضد دینی ایشان را دید که شاید هم از جایی حمایت می‌شده. یا ماجرای طوفان نوح را افسانه ای ای می داند که اقوام سامی از سایر ملل شنیده و کپی برداری نموده اند که البته در قرآن آمده. و البته قرآن می فرماید قالوا آن هذا الا اساطیر الاولین که کاملا وصف ایشان است.

  16. جناب خواجه‌پور نوشته است:
    «دکتر امیر حسین خنجی اسلام شناس».
    بهتر بود می نوشتید: اسلـام‌ستیز ! کسی که در گوشه و کنایه زدن به پیامبر صلی الله علیه و سلم و اصحاب پاک‌روانش گوی سبقت را از مستشرقین ربود.
    باری ! اگر عمری باقی بود و فراغتی حاصل گشت، خیانتهای وی را در ترجمه متون عربی و لیّ عنق نصوص در کتابچه‌ای به علـاقه‌مندان عرضه خواهم کرد.
    نوشته است:
    «او تحصیلات ابتدایی دولتی و مقدماتی علوم دینی وصرف و نحو را در محضر حاج شیخ عبدالرزاق ابونجمی در خنج فرا گرفت و دبیرستان را یک مدرسه دولتی در قطر فرا گرفت و با تسلط کامل بر زبان عربی به اخد دیپلم زبان عربی نائل شد».
    آنطور که در مقدمه گویش لـاری آورده است، تنها کتب مقدماتی از قبیل متن ساده ابن آجروم را فرا گرفت که این کتاب از اولین کتابهای آموزش حجروی است و کتاب دیگر قطر الندی است که اخیرا وارد برنامه درسی برخی از مدارس دینی کشور شده است و در مقطع دبیرستان در برخی کشورهای عربی بعنوان ماده درسی تدریس می شود. چگونه با خواندن دو کتاب ابتدائی ادعای تسلط کامل وی بزبان عربی مطرح می شود !؟ بعد از کتاب قطر الندی حد اقل باید ۶ کتاب دیگر را در محضر فضلـا بخواند تا بمحرله منتهی برسد بویژه دو کتاب ملـا جامی و مطول تفتازانی که شش‌صد سال است در ایران و هند و سند و ما وراء النهر و آناتولیا تدریس می شود و تسلط بر مفاد آن ملـاک درک قابل قبول از ادبیات عرب قرار داده شده است.
    تسلط !!!؟
    خدا رحمت کند شافعی را، می گفت: لا یحیط باللغه إلـا نبی.
    نوشته است:
    «در منزل ابدی‌اش آرام گرفت».
    آنگاه که گورستان‌ها زیرورو شدند و از نو زندگانی یافتند و هروله‌کنان به سمت محشر براه افتادند، نویسنده و استادش نیک خواهند فهمید که منزل ابدی آنان نه قبری از قبور قبرستان، بلکه دورخ و آتشی خواهد بود که لهیبش ابدی خواهد بود.
    نعوذ بالله من الخذلـان.
    نوشته است:
    «ترجمه صحاح سته از جمله آثار است که در سایت‌اش منتشر شده است».
    آقای اسلـام‌شناس اسلـام‌ستیز ما نمی‌داند که از میان کتب سته تنها دو عدد از آن صحیح بوده و شرط صحت در چهار مورد اخیر توسط مؤلفان آن مورد لحاظ قرار نگرفته است.
    کلـام آخر
    کاش نمی مرد !

  17. خطاب به دو کامنت قبل.

    مشکل شما اینجاست که اسلام‌شناسی را در مسلمانی می‌بینید. یعنی هرکه مسلمان نیست یا با ادبیات مسلمین نمی‌نویسد لابد اسلام نشناس است و اسلام ستیز. این همه نشریات آکادمیک پیامبر اسلام و رسول الاسلام می نویسند و ما نیز بعضا میگوییم پیامبر اسلام چرا کسی ککش نمی گزد؟ شخص من پیامبر را رسول الله و نبی اکرم یاد می کنم. ولی بحث اسلام شناسی آکادمیک این موارد را چندان به رسمیت نمی شناسد. تاریخ در محافل آکادمیک ادیان را پدیده ای زمینی می بیند نه آسمانی نعوذ بالله. فلذا نمی توان به صرف عدم ذکر این القاب و عناوین یا برتری ندادن حضرت رسول و… کسی را اسلام شناس لقب داد یا از او سلب کرد.

    این که قصۀ نوح نبی علیه السلام در روایات بین النهرین آمده و تکرار شده را مورخان زیادی گفته اند و آن را کپی و تکامل روایی و الهام ادیان از یکدیگر و… دانسته اند نیاز به بحث ندارد و مختص خنجی نیست. خب ما هم حکم تکفیر میدهیم…

    کسانی هم که بر کتاب قزلباشان در ایران خرده میگیرند، خب راهشان باز است. کتب زیادی هست در موضوع صفویه که می توانید بخوانید. والله خنجی در مواردی سلاطین صفوی چون عباس اول را ستوده است. انقدر از جنایات عثمانی در ان کتاب نوشته که از صفویه ننوشته! کتابش الکترونیک است. اگر خواندنش چشمتان را می سوزاند خب کلیدواژه ها را سرچ کنید در فایل پی دی اف. دیگر کهیر زدن ندارد. محققین زیادی نیز نظراتی چون دولت ملی صفوی و شیعه نمایی ایران پیشاصفوی را نقد و رد کرده اند. نکند ایشان را هم کتاب خنجی رهنمون کرده؟! مرحوم خنجی بری از خطا و لغزش نبود، ولی نظرات مقبولی هم دارد.

    یکی انگ میزند که لادین بود. یکی میگوید وهابی بود. دیگری میگوید فلان بود. شگفتا از این همه انگ متناقض.

  18. خطاب به بعضی از آشفته‌گوییهای کامنت قبل
    فرموده است که:
    «مشکل شما اینجاست که اسلام‌شناسی را در مسلمانی می‌بینید. یعنی هرکه مسلمان نیست یا با ادبیات مسلمین نمی‌نویسد لابد اسلام نشناس است و اسلام ستیز.»
    الفقیر نسبت به اسلـام شناس بودن یا نبودن ایشان تعرضی نداشته است و صرفًا گفته است که تایتل اسلـام‌ستیز بیشتر برازنده ایشان است تا اسلـام‌شناس. دلیل خود را هم ذکر کردم. لختی درنگ می کردید تا بهتر جا می افتاد.
    بقیه گفتار مذکور حشو است. همانطور که پیش‌تر نیز اشاره کردم در کتابچه‌ای کفریات ایشان را جمع‌آوری کرده و خدمت مردم مسلمان ایران عموما و مردم اهل سنت خنج خصوصا عرضه خواهم داشت.
    و کنون که موضوع اسلـام‌شناس بودن ایشان مظرح شد، متعهد می شوم که در رابطه با شناخت ایشان از تاریخ و شرع شریف اسلـام نیز مطالبی درخور را برای علاقه‌مندان برشته تحریر دربیاورم.
    واقعا انسان حیرت‌زده و انگشت‌بدهان می ماند هنگامیکه می‌بیند در مسقط رأس امام علـامه شیخ الـاسلـام فضل الله بن روزبهان خنجی – اعلی الله درجته – کسانی سر از مستنقع کفر بر آورده و نسبت به حضرت فخر کائنات صلی الله علیه و سلم و نوامیس ایشان رضوان الله تعالی علیهن زبان‌درازی می کنند.
    فرموده است:
    «یکی انگ میزند که لادین بود. یکی میگوید وهابی بود. دیگری میگوید فلان بود. شگفتا از این همه انگ متناقض.»
    بنده مسئوم کلـام خود هستم. از دید بنده ایشان یک اسلـام‌ستیز بود که کفریات خود را مکارانه و بشکل غیر مستقیم در میان شاخ و برگ نوشتجات مسموم خود پراکنده کرده است. دروغ‌گوییهای ایشان نسبت به ایران قبل اسلـام هم بجای خود. برای این جنبه از نوشتجات وی اهمیتی چندان قائل نیستم. کسی که ذره‌ای به شعور خود احترام بگذارد مجیزگوی سیستم کاستی و طبقاتی ساسانی نخواهد بود.
    وانگهی ، کسی که قبرستان را منزل ابدی شخصی بداند نمی تواند مسلمان و یا حتی صاحب دین باشد. یعنی واقعا تا اندازه نیاز به توضیح واضحات است؟
    و اخیرا ،
    کاش چنین زود رخت بر نمی بست !

  19. آقای معرفی استاد خنجی سال ها در کشور های عربی زندگی کرده اند اونوقت شما می گویید که زبان عربی ایشان ضعیف بوده؟ و فقط دو کتاب در قطر خوانده! انچه در مقدمه کتاب گویش لارستانی آورده اند مربوط به نوجوانی ایشان بوده است نه تمام زندگانی تحصیل به عربی استاد خنجی سال ها در دانشگاه الازهر مصر تحصیل کردند و کتب ایشان نظیر کتاب قزلباشان در ایران و سیره نبوی در دانشگاه های مصر تدریس می شود حتی یک مطلب در نوشتارهای استاد خنجی پیدا نمی کنید که بن مایه قوی نداشته باشد علامه دوران استاد خنجی حافظ قرآن بودند چندین کتاب از احادیث پیامبر را نیز از بر بودند در فقه و تفسیر و حدیث استاد بودند و در کتاب هایش روایات را بعد نقل کردن نقد و برسی علمی کرده اند و بدون شک اگر در علم تاریخ ایشان را امام المورخین بنامیم به بیراهه نرفته ایم اینکه شما ادعا می کنید که می خواهید استاد خنجی را نقد کنید باید بگوییم که ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما میداری! شما متعصبین اسلامی راهی بجز دروغ گویی و محمل بافی برای تبلیغ دین و کلاه گراشتن بر سر مردم ندارید

  20. آقای معروفی کجا استاد خنجی ترجمه صحاح سته را در سایتشان منتشر کرده اند؟ چرا یاوه می گویید؟
    خندم می گیره می بینم حالا که استاد خنجی دستش از دنیا کوتاه هس یه مشت ادم فرومایه و جوانک خام سایبری و جویایی نام ادعای استادی و اسلام شناسی دارند و می خواهند استاد خنجی را نقد کنند
    گمان نکن که اگر مهمل بافی کردی درباره نوشتار های استاد خنجی بی جواب خواهد ماند راهشان و آثارشان جاودان است و قطعا ادامه خواهد داشت
    گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
    هزار باده ناخورده در رگ تاک است…

  21. در جواب امیر خان !
    امیر خان نوشته‌ای:
    «استاد خنجی سال ها در کشور های عربی زندگی کرده اند اونوقت شما می گویید که زبان عربی ایشان ضعیف بوده؟»
    من نگفتم عربی ایشان ضعیف بود، گفتم تسلط ایشان محل شکّ است.
    این یک دروغ.
    وانگهی، زندگی کردن در میان مردم عرب‌زبان لزومًا بمعنای تسلط و یا عدم تسلط بر زبان عربی فصیح نیست. در هیچ کجای جهان عرب، مردم با عربی قرآنی تکلم نمی کنند. مردم خلیج هم با دارجه خلیجی صحبت می کنند و همانند هر غیر عرب دیگر باید عربی قرآنی را بیاموزند که در فهم کلام فصیح عرب دچار اشتباه نشوند.
    امیر خان این کلام شما دال بر این است که شما عربی نمی‌دانید.
    نوشته‌ای:
    «فقط دو کتاب در قطر خوانده!»
    باور بفرمایید این را هم من نگفتم.
    این دو دروغ.
    نوشته‌ای:
    «استاد خنجی سال ها در دانشگاه الازهر مصر تحصیل کردند».
    فکر کنم در مؤسسه‌ای منسوب به دانشگاه ازهر در یکی از کشورهای خلیج پارس تحصیل کرده است. اگر ظن من درست باشدْ در این صورت،
    این سه دروغ.
    نوشته‌ای:
    «سیره نبوی ایشان در دانشگاه های مصر تدریس می شود».
    تا آنجا که من اطلاع دارم. از صد سال گذشته تا کنون، چهار کتاب نور الیقین ، شفای قاضی عیاض و سیره ابن هشام بشرح سهیلی و قدیمًا سیره حلبیه در ازهر و دانشگاههای مربوطه تدریس می‌شود. لذا بسیار سپاس‌گزار خواهم بود اگر اسم این دانشگاهها و مدرسان مربوطه را لطف بفرمایید.
    کتاب قزلباشهای ایشان انصافًا کتابی جامع و مفید است. منهای تعرضهایی که به اصحاب کرام داشته و از دید خواننده متفطن پنهان نیست. اعتراض من هم متوجه این کتاب نبوده است.
    خداوند برادران و خواهران آذری‌زبان ما را در آذربایجان و ارّان غریق رحمت بی‌کران خود کند؛ کسانی که توسط آدمخواران طاقیه‌سرخ مغولْ ژینوساید شدند؛ آمین.
    نوشته‌اید:
    «علامه دوران استاد خنجی»
    عجب !
    عصام الدین اسفراینی – رحمه الله – در حاشیه جامی بر نحو ابن حاجب از جامی انتقاد کرده است که چرا از ابن حاجب بعنوان «علامه» یاد کرده است در حالیکه این لقب تنها هنگامی داده می‌شود که فرد مذکور در علوم عقلیه و نقلیه بامامت رسیده‌ باشد و تنها کسی که جامع معقول و منقول است، قطب الدین شیرازی است !
    جوان! این القاب الله‌بختکی به این و آن داده نمی‌شود.
    نوشته‌ای:
    «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست»
    خوب از کوزه همان برون تراود که در اوست.
    من در دو کامت فوق به ایشان اسائت ادب نکرده‌ام. و اسلام‌ستیز خواندن ایشان وصف حال است نه اسقاط شخصیت. تحقیر بنی آدم با روحیات من در تقابل است؛ هر که می‌خواهد باشد!
    باری،
    بریم جلو !
    نوشته‌ای:
    «آقای معروفی کجا استاد خنجی ترجمه صحاح سته را در سایتشان منتشر کرده اند؟ چرا یاوه می گویید؟»
    کجا گفته‌ام که منتشر کرده است؟!
    این چهار دروغ
    نوشته‌ای:
    «یه مشت ادم فرومایه و جوانک خام سایبری و جویایی نام ادعای استادی و اسلام شناسی دارند و می خواهند استاد خنجی را نقد کنند»
    عجب رتوریکی !
    امیر خان ! سایبری بودنْ با گروه خونی یک کُرد اهل سنتْ نمی‌خواند. شک کردن در این گزاره نشان از سفاهت شک‌کننده دارد !
    از ما گفتن بود 🙂
    وانگهی،
    من ادعای استادی نکرده‌ام.
    این پنج دروغ.
    ادعای اسلام‌شناس بودن را هم نکرده‌ام!
    این شش دروغ.
    نوشته‌ای:
    «شما متعصبین اسلامی راهی بجز دروغ گویی و محمل بافی برای تبلیغ دین و کلاه گراشتن بر سر مردم ندارید»
    مسلمان هستم درست، اما متعصب نیستم. یک از صمیمی‌ترین دوستان بنده، که دوستی ۲۰ ساله داریم، بی‌دین است.
    «محمل‌باف» هم نیستم ! 🙂
    دین اسلام هم بشرق و غرب رسیده است و دیگر نیازی بتبلیغ من و امثال من ندارد.
    کلاه را هم کسی سر مردم می‌گذارد که درآمدش از جیب مردم باشد؛ شکر خدا مهندس هستم و دستم در جیب خودم است.
    دروغ‌زن هم کسی است که در دو کامنت چند خطی، حد اقل شش بار دروغ بگوید.
    البته عجیب نیست، شاید شاگرد هم به استاد خود رفته باشد!
    امیر خان،
    بی‌ادبی حضرتعالی اقتضا می‌کرد که اهمال شوید
    اما گفتم، کمی گپ بزنیم : )
    این آخرین کامنت من در اینجاست. مهاتراتی از این قبیل باب طبع من نبوده و نیست. سر وعد خود نیز هستم. البته اگر زنده ماندم و از کارهای واجب‌تر فارغ گشتم.
    شاد باشید !

  22. با عرض سلام.
    من زمانی که دانشجوی دکتری علوم سیاسی بودم این شانس را داشتم که از علم ایشان در راستای تز دکتری خود بهره ببرم. به جرات می گویم هیچ کدام از اساتید علوم سیاسی و تاریخ در کشور عزیزمان به اندازه ایشان بر جوانب مختلف دانش در این دو رشته مسلط نبودند.
    از دیگر ویژگی های این اندیشمند بزرگ وابسته نبودن ایشان به قدرت بود، چنانچه باعث ناراحتی عده ای شده است.
    خداوند بیامرزد، ما که بسیار ز علم ایشان بهره بردیم.

  23. درود بر ساسان عزیز شما که با استاد بزرگ همنشین بودین ای کاش خاطرات خودتان را منتشر می کردید و با ما در میان می زاشتین
    من در حال نوشتن کتابچه ای درباره آثار ذی قیمت ایشان هستم اگه خاطراتتان را با ما درمیان بگذارید و منتشر کنید بسیار خرسند خواهم شد

  24. * نظر به شباهت نام یکی از ناشران سابق آثار ایشان در فضای مجازی با اسم این‌جانب که البته نامش فاقد دنبالۀ «گوهری» است، ثبت نظرگاه خویش نسبت به آثار امیرحسین خنجی را لازم می‌دانم. مبادا عده‌ای مرا با آن دوست مشارالیه اشتباه گیرند!

    مرحوم امیرحسین خنجی تحصیلات عالی آکادمیک تاریخ نداشته است. گرچه خود را در آثارش جزو مورخان می‌شمرد! اما امروزه مادامی که یک شخص بدون کسب مدارج دانشگاهی تاریخ قلم بزند و خود را «مورخ» عنوان کند، در مجامع علمی داخلی و خارجی فاقد اعتبار است و به آثارش صرفاً به‌عنوان پژوهشگر آزاد می‌نگرند. اگر هم واقعا محل استناد باشند، با ارجاع و اتکا بر آن‌ها مشکلی نیست. اما یک محقق باید در تحقیق خود نهایت دقت را به عمل آورد. شخص من در آثار به‌اصطلاح دانش‌آموختگان تاریخ نیز خلط و لغزش مشاهده کرده‌ام چه برسد به آثار آزادنویسان امثال خنجی و مرتضی راوندی و شروین وکیلی و…

    من با آثار ادبی و شعری خنجی و محبوبیت اشعارش میان مردم لارستان کاری ندارم. در فارسی نیز سروده‌هایی دارد که بهتر است متخصصان ادبیات فارسی نظر دهند. گرچه پیداست طبع زیبایی داشته است. کتابی که دربارۀ گویش لارستانی تألیف کرده بود نیز بدون شک ارزش بالایی برای زبان‌شناسان دارد. چراکه این‌گونه تألیفات در حوزۀ محلی به ارتقای اطلاع از زبان و لهجات ایرانی و دستور و مفردات آن‌ها کمک شایانی می‌کند، نه اینکه بخواهم خنجی را هم‌تراز بزرگانی چون علی‌اشرف صادقی بدانم! من اما از نگاه علمی تاریخ به عمدۀ آثارش می‌نگرم.

    آنچه در تاریخ ایران باستان نوشته به طور کلی سیاق علمی ندارد و بیشتر مدحیه است تا بررسی محققانه. گرچه معدود نقطه‌نظرات درستی نیز دارد. مهم‌تر آنکه آثار به‌روز و جدید را ابداً نمی‌شناخته است. در تاریخ اسلام نیز کتبی نوشته که اکثراً گزیدۀ آنها منتشر شده است. از همین گزیده‌ها بیش از همه در جزوۀ سلمان فارسی و امهات المؤمنین پی بردم که روایات قوی و ضعیف و صحیح و غلط را تعمدتاً بدون تفکیک و توأم به کار می‌برد و مبنای قضاوت خود می‌سازد تا ذهنیت خود را به اثبات رساند! مضحک آنکه نثری پر از نیش زبان دارد و در عین حال آیات و عبارات اسلامی احترام‌آمیز را به کار می‌برد. موارد متعددی از این قبیل سبب شد تا از مطالعۀ دیگر آثارش در تاریخ اسلام صرف‌نظر کنم. شاید از سر تفریح بشود سراغشان رفت! ولی فعلاً نظری در باب باقیۀ آن‌ها ندارم.

    کتابی که با عنوان «قزلباشان در ایران» نوشته نیز نه آن طور است که مخالفانش می‌گویند و نه آن سان که موافقانش. یقین دارم که کتابی از منوچهر پارسادوست مبنای اصلی بوده که وی از آن کمک گرفته است. پارسادوست فارغ‌التحصیل حقوق قضایی و علوم سیاسی است ولی آثارش در مطالعات صفویه مرجع عدۀ بسیاری است. خنجی گذشته از تکرار برخی نظرات غلط محققان اسبق، طبق معمول نثری آمیخته با حب و بغض دارد. البته که خالی از نظرات درست نیست. اما موارد غلطی را تعمداً درانداخته است. یکی طرح توهم توطئه دربارۀ حملۀ سلیم شاه به مصر! درحالی که مستندات زیادی در تدلیل آن وجود دارد. دیگری سخن از بی‌سابقه بودن آدمخواری قزلباشان صفوی در میان مغولان که با اجتهاد خاصی مدعی است گزارشی از کانیبالیسم مغول وجود ندارد! حال آنکه موارد متعددی از آدمخواری ایلخانان و چوپانیان در تواریخ ذکر شده است.

    باری به هر جهت، آثارش ارزش علمی چندانی ندارند و به طور کلی در محافل آکادمیک فاقد اعتبارند. آنچه وی در عنوان «بازخوانی و بازنگری انتقادی تاریخ ایران و اسلام» بر آثار خود اطلاق کرده را مورخان متخصص ایرانی و انیرانی بسیار بهتر و دقیق‌تر کار کرده‌اند و کسی خویش را مدیون وی نمی‌بیند! روانش شاد.

  25. آقای انصاری امروز ۱۰ سال از نظر شما در مورد دکتر خنجی میگذرد چون اهل خنج نیستم دکتر خنجی را ندیدم که بشناسم و فقط با مراجعه به اینترنت و فضای مجازی و نظر همشهریهای ایشان متوجه شدم ایشان چقدر در بین مردم شهرشان محبوب و مورد احترام هستند البته برای نظر شما نمیشود اشکال گرفت برای اینکه در سال ۹۲ شرایط به گونه‌ای بود که فقط منتقدان و مخالفان این استاد بزرگ امکانات داشتند صدایشان را به گوش مردم برسانند و مطمئنن جنابعالی هم تحت تاثیر تبلیغاتی که بلندگوبدستان برعلیه هر کسیکه همفکر و همنظرشان نبود قرار گرفتید .آقای انصاری این را به ایندلیل ننوشتم که شما را ملامت کنم بلکه به ایندلیل نوشتم تا خوانندگان این سایت خودشان ببینند و قضاوت کنند استادی را که آقای انصاری (همشهریش) میگوید هیچ کسی از او در خنج سودی نبرد چطور من بعد از ۱۰ سال از گیلان و از یک روستای کوچک توانستم بوسیله اینترنت از سودی بهره ببرم که این انسان فرهیخته و جویای علم‌وحقیقت برایش تلاش کرد.
    یاد و نام امیرحسین خنجی جاوید و پاینده باد بدرود

  26. با سلام و احترام
    چندین کتاب آقای حنجی نظی سلمان فارسی و قزلباش ها و .. را مطالعه کردم. نثر روانی دارد اما به نظر اینجانب که در حوزه تحقیق و پژوهش کار می کنم عدم استناد به منابع،گاه خیالپردازی و داستان سرایی،مسیر نگارش محقق را توام با سوگیری کرده است.
    هرپاراگراف باید منبع داشته باشد،اما چنان تصویری از صفویان نشان داده است که انسان حیرت می کند
    آیا در خونخوار بودن سلطان سلیم شک دارید؟ ایشان بهشدت تصویر این مرد خونخوار را ایران دوستی نجیب نشان داده است و شاه اسماعیل را فردی ترسو،خوشگذران و بی غیرت نشان داده است.
    واقعا انسان از این همه حاشیه پردازی،گفتار بدون سند و …حیرت زده می شود.
    امیدوارم پیشینه قبلی استاد بر نوشته هایش اثر نگذاشته باشد،در پایان از خداوند بدای ایشان طلب آمرزش و شادی روح می نماییم خدایش رحمت کند

  27. با تجدید سلام به مدیریت محترم وب‌سایت گریشنا. من نظر خود را یک‌دو کامنت قبل در باب مرحوم خنجی و آثاری که گزیدۀشان را در اینترنت نشر کرده بوده ذکر کرده‌ام. شماری من‌جمله کتاب موسوم به «قزلباشان در ایران» را خوانده‌ام و در عین حال، مطالعۀ آن‌ها به‌عنوان کتاب مرجع و مفصل را به کسی پیشنهاد نمی‌کنم. اما در عین حال، نگاهی به نظرگاه جناب حسین قاسمی که در همان صدر کلام مختصر خود مدعی عضویت در دایرۀ اهل تحقیق و سرای فراخ پژوهش است، مایۀ تأسف است. اصولاً دروازۀ تحقیق در وادی علوم انسانی به روی هر انسان محترمی باز است اما در استفاده از عناوینی که مبیّن سطح سواد و عمق مطالعات فعالانه باشد، باید جانب احتیاط را رعایت نمود. وی در توصیف عجولانۀ آثار یک نویسندۀ آزاد، کاملاً احساسی و از سر هیجان قلم زده است.

    اولاً در آثار امیرحسین خنجی خبری از «عدم استناد به منابع» نیست. وی به مطالعۀ آزادانۀ و نه متخصصانۀ منابع دست‌اول تاریخ اسلام و تحقیقات معاصر تاریخ ایران باستان پرداخته بوده و با یادداشت‌برداری از آن‌ها به نوشتن آثارش با استفادۀ آزادانه از آن‌ها می‌پرداخت. روایات صحیح و غلط را باهم تجمیع کرده، گاه تحلیل عمیق ارائه نکرده، بعضی موارد معدود ارجاع را اشتباه نوشته یا فراموش کرده (می‌توان در کنار کهولت سن سنجید)، گاهی نیز بدون آنکه مدرکی باشد تعمداً اجتهاد نموده، اما با این همه، سخن از «عدم» وجود استناد و مراجع در آثار وی کذب محض است.

    آنچه قاسمی «خیالپردازی و داستان‌سرایی منجر به سوگیری» نوشته نیز توصیفی انشاگونه در تکمیل همان ادعا است. مضحک اینجاست که گفته است: «هر پاراگراف باید منبع داشته باشد.» چنین توصیف غیردقیقی از ارجاع و استناد نشانگر کم‌آگاهی مدعی از کتابت علمی در قالب کتاب و مقاله در فضای علوم انسانی و خصوصاً تاریخ است. هر بند و پاراگراف که الزاماً ارجاع نمی‌طلبد! شاید صرفاً حاوی بدیهیات تاریخی باشد. مثلاً در حد یک یا دو بند سخن کلی از اینکه «سلطان شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۰۷ هجری قمری به تخت سلطنت نشانده شد»؛ یا «سلطان سلیم شاه عثمانی پس از شکست ممالیک بُرجیه خلافت عباسیان قاهره را به خویش و اخلافش منتقل کرد»، واقعاً چه نیازی به ارجاع دارد؟ این‌ها فکت‌هایی هستند که کسی بر سر آنها اختلاف چندانی ندارد و ارجاع‌نویسی برای آنها صرفاً حشو است. فلذا این ادعای قاسمی که «هر پاراگراف مستلزم استناد به مراجع است» را نمی‌توان توصیفی دقیق دانست! وصف درست آن است که مواضع محتاج ارجاع را نباید خالی گذاشت.

    با خواندن ادامۀ توصیف غیردقیق قاسمی، معلوم می‌شود که این‌همه تأکید بی‌مسمای وی به عدم رفرنس‌دهی در آثار خنجی، بیش از سایر آثار، متوجه کتاب «قزلباشان در ایران: نقش قزلباشان صفوی در تاریخ ایران» است که در انتهای متن آن را بار دیگر بسیار «حاشیه‌پردازانه» و «بی‌سند» توصیف کرده است و خود را «متحیر» از آن می‌داند. در تدلیل آن نوشته که با تصویرسازی دلخواه و مغرضانه از صفویان، سلیم را ضمن سفیدنماییِ صرف، تعمداً «ایران‌دوست نجیب» نمایانده و رقیب وی یعنی صفویان (با تأکید بر اسماعیل) را «بزدل و عیاش و بی‌رگ» نمایانده است. بی‌آنکه بخواهم فارغ از این‌قبیل توصیفات انشاگونۀ عامیانۀ حاوی عباراتی چون «سلطان خونخوار» و «جنایات جگرگداز و موی به تن سیخ‌کن» و…، به بررسی تفصیلی تاریخ صفویه و عثمانی در مقطع زمانی صدر سدۀ دهم قمری (شانزدهم میلادی) بپردازم، به رد ادعای قاسمی با ارجاع وی و مخاطبان و خوانندگان این صفحه از وب‌سایت گریشنا به همان کتاب خنجی بسنده می‌کنم. نسخۀ الکترونیکی کتاب نیز در لینک زیر قابل دریافت است:
    http://web.archive.org/web/20121118065648/http://www.irantarikh.com:80/tarikh/kizilbaash.pdf

    برخلاف ادعای غلط قاسمی که مدعی مطالعۀ کتاب مزبور است، مواردی از قبیل «توصیف خشونت عثمانیان و خصوصاً سلیم شاه»، «جنگاوری و بی‌باکی صفویان در جنگ‌ها»، مؤکداً در صفحات متعددی از همان کتاب، کالشمس فی السماء به چشم می‌خورد که اگر بخواهم نص صریح هریک را عیناً نقل کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود (ملاحظه بفرمایید: ۴۵-۴۴، ۵۵-۵۳، ۹۰، ۹۴-۹۳، ۱۷۹، ۱۹۰-۱۸۹، ۲۰۵-۲۰۴، ۲۱۲، ۲۲۳، ۲۲۴، ۲۳۹-۲۳۵، ۲۵۶، ۲۷۱-۲۷۰، ۳۱۳، ۴۰۳-۴۰۲).

    ضمناً، علاقۀ پادشاهان عثمانی به زبان و فرهنگ ایرانی برای منصفان اهل تحقیق فارغ از هر دین مذهب هیچ جای تعجب ندارد. شما هر اثری دربارۀ برآمدن سلاجقۀ روم تا رونق سلطنت عثمانی بخوانید، بسیاری از مورخان و محققان این حوزۀ مطالعاتی بر این واقعیت تأکید کرده‌اند. چه مورخان ترکیه‌ای نظیر عثمان توران و فاروق سومر و شادی آیدین، و چه مورخان و محققان ایرانی نظیر مرحوم محمدامین ریاحی، وهاب ولی، الهامه مفتاح، نصرالله صالحی، رضا خسروشاهی و… . سلیم نیز از این قاعده مستثنی نبود. شاعری پارسی‌سرا بود و دیوان اشعارش به‌تصحیح عبدالحسین اسماعیل‌نسب توسط انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی در تهران در سال ۱۳۸۶ چاپ و منتشر شده است. سلیم در مکاتبات و محاورات درباری و دیوانی خود را به سلاطین باستانی ایران تشبیه می‌کرد (چنانکه در نامه‌هایش به اسماعیل مشهود است و هامر پورگشتال نیز اشاراتی دارد). وقایع مربوط به پیروزی چالدران و ورود بدون خشونت وی به تبریز نیز در همین جهت قابل بررسی است. خنجی در موضع مربوط به وقایع پس از چالدران چندان ارجاعی نداده، اما در منابع صفوی و عثمانی متععدی چون جهانگشای خاقان، احسن التواریخ، خلاصه التواریخ، جواهر الاخبار، منشآت السلاطین، انقلاب الاسلام، روزنامۀ حیدر چلبی، تواریخ آل عثمان اثر کمال پاشازاده، سلیم‌نامۀ ادائی شیرازی و… بدان تصریح شده و محققان و مورخان پرشماری چون گوندوز، تانسل، پارسادوست، رحیملو، مجیرشیبانی، مینورسکی و… نیز مؤکداً تأیید کرده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

30 نظر
scroll to top