بستن

ذرّه‌بین تاریخ ۲۵: چند سوال تاریخی برای اندیشیدن

هفت‌برکه غلامحسین محسنی: «تاریخ ترانه‌سرای زندگی‌ست. باید آموخت. نیاموزی، به تکرار آن ناچاری».

اندیشمندان دنیا بر این باورند که اگر مردمی تاریخ گذشتگان خود را نخوانند و از زندگی آنها بی‌خبر باشند، ناگزیر به تکرار پی‌درپی آن خواهند بود. چه رنج‌آور است کاری را بیهوده دو بار انجام دادن، تا چه رسد به تکرار آن! پس چه بهتر که از تاریخِ مکان زندگی خود آغاز کنیم که تاکنون نیز چنین کرده‌ایم.قصد و آهنگ ما از نوشتن تاریخ این بخش از خاک زادگاه خود، چیزی جز این نیست و نخواهد بود! آنچه مورد نظر ماست، بازنویسیِ راستینِ تاریخ نیاکان است. بازنویسی و تکرار افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌ها به خودیِ ‌خود کاری ستودنی است، اگر تنها برای برانگیختن شوق و ذوق مطالعه‌ی آنچه بر نیاکان و مردمان دور و نزدیک گذشته باشد؛ در غیر این صورت، آب در هاون کوبیده، خود را فرسوده‌ایم.

عزیزی در کانال تلگرام دانشجویان رشته تاریخ دانشگاه تهران، «عابد فضلی چورتی» کارشناس ارشد تاریخ ‌نوشته: «یکی از فایده‌های تاریخ درست خواندن این است که شما را به وطن‌پرستی[دوستی] وا می‌دارد. معنی وطن و علل وفادار ماندن به آن، فقط با خواندن تاریخ میسر می‌شود. اگر نسل‌های جوان‌تر به کارهای دیگر مشغول‌ند، تنها به این دلیل است که تاریخ نمی‌دانند. تاریخ خواندن تنها راهی است که شما را به گذشتگان این مملکت وصل می‌کند. تاریخ به شما می‌گوید چه انسان‌های بزرگ و کوچکی آمدند و رفتند. تاریخ به شما می‌آموزد هیچ چیز ابدی نیست. و روزی باید همه داشته‌هایت را بگذاری و بروی. ولی برای زنده ماندن در دنیا باید خدمت کنی تا نامت به عنوان یک انسان نیک ثبت شود. شاید انسان‌های منفی زیادی در تاریخ ماندند و ما از آنان می‌خوانیم ولی در نظر داشته باشید که برای درک و فهم خوبی باید بدی هم باشد. پس نه پول، نه مقام، نه قدرت ماندنی نیستند. تاریخ یعنی همین. تاریخ یعنی درس درست زیستن و درست فکر کردن!»

مردمی در بخشی از جنوب خاوری فارس زیسته‌، دارای فرهنگ و تمدن یکسانی بوده و هستند، و در یک فضای اجتماعی، سیاسی به سر برده‌اند. در درازای تاریخ این مردم، پادشاهان، فرمانروایان و حکام بسیاری را فرمان برده و از سر گذرانیده‌اند. از میانه‌ی سده هشتم هجری که «لار» به عرصه‌ی تاریخ پا نهاده، بخشی از قلمرو «ملوک شبانکارگان دارابگرد» بوده است. پس ناچار به خواندن تاریخ آن ملوک هستیم. لیکن از آغاز یورش «تیمور گورکانی» به فارس (آغاز سده نهم هجری)، بازماندگان آن ملوک که حاکم بر این آبادی بودند، حکومت محلی را پایه‌گذاری نمودند. این حاکمان که در تاریخ به «گرگینی» شناخته می‌شوند (چون نخستین فرد از آنان «گرگین» نام داشته است)، تا آغاز پادشاهی «شاه‌عباس صفوی» (۱۰۱۰ ه.ق.) بر لار و پیرامون آن حاکم بوده‌اند. از آن پس، حکام و نایب‌الحکومه‌های بسیاری تا پهلوی اول، حکومت شهر لار و پیرامون آن را در دست داشته‌اند. اما در میان آنها بومی لاری دیده نمی‌شود.

پرسش‌برانگیز است که چرا در درازای حدود شش سده، یک فردِ بومی بر ولایت و مرکز آن حاکم نبوده است؟ آیا بومی لاری خود را شایسته این مقام نمی‌دانسته است؟ یا حکومت مرکزی به این مردم بی‌اعتماد بوده است؟ و یا مردم لار با حکومت‌های مرکزی به مدارا رفتار کرده‌اند؟ چه عواملی از این مهم جلوگیری نموده است؟ آیا دلیل آن، مهاجر بودن اولیه‌ی مردم این شهر است (دکتر وثوقی مردم لار را مهاجر از هند می‌داند!)؟ یا دلیلش تجارت‌پیشگی آنهاست؟

با نگاهی گذرا می‌خوانیم: پیش از صفویه، امیران شبانکاره حاکمیت داشته‌اند. در آغاز صفویه هم یک شاهزاده (سام میرزا) بر آنها مستولی بوده است. با فروپاشی خاندان گرگینی شبانکاره، یک لاری را تنها مأمور رتق‌وفتق امور می‌کنند، با یک آقابالاسر که داروغه باشد. نخستین شورش را از سوی مردم «ایلود و فرامرزی» شاهد هستیم. که شخصی را از بیرون به حکومت برمی‌دارند. باز برای حکمرانی از طایفه‌ی ذوالقدر جهرمی بهره برده می‌شود. در پایان صفویه هم حاکمی از لُر بختیاری را شاهد هستیم. روزگار «افشاری و زندیه» هم و «سادات دستغیب شیراز» و «بیگدلی‌ها». آنگاه چندی «اوزی‌ها» و سپس «کالی‌ها» (کَل روستایی در کنار اشکنان) حکومت داشته‌اند. در روزگار قاجار هم خاندان «قوام‌المک شیرازی» همه‌کاره لار بوده، که بستکی‌ها و گراشی‌ها نیابت حکومت آنها را داشته‌اند. در انقلاب مشروطیت هم که «مرحوم آیت‌الله سیدعبدالحسین مجتهد» از «نجف عراق» آورده‌اند. این چه رازی‌ست که تاکنون گشوده نشده است؟! آیا زمان آن فرا نرسیده که تاریخ‌نگارانِ لاری به جای دست یازیدن به رؤیا و افسانه، این گره را بگشایند؟ درس‌آموزی از تاریخ یعنی پیدا کردن پاسخ این دست پرسش‌ها، تا راه حلّی عملی پیش پای آیندگان گشوده شود.

مردم ساکن در این محدوده‌ی جغرافیایی در زیر چتر همین حکام و نُوّاب که مرکز حکومتشان شهر لار بوده، قرار داشته‌اند. بدین خاطر تاریخی به هم گره‌خورده داریم. راه پندآموزی، خواندن این تاریخ مشترک است. البته تاریخی که بر پایه‌ی اسناد و مدارک معتبر بنیان گذاشته شده باشد.

دنباله دارد.

 

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

 

3 نظر

  1. با سلام و درود خدمت استاد عزیز. شهرهایی که در قدیم تأسیس می‌شدند، بر اساس موقعیت جغرافیایی و دسترسی‌های آن به راه‌های مهم تجاری، مورد توجه بایستی باشد. هند همیشه سرزمینی پر رمز و راز در ادبیات تاریخی ما نمودار شده و حتی امروز هم چنین است. این‌که اعضای شهر لار در گذشته به کار تجارت مشغول بوده باشند، امر ممکنی است؛ اما این‌که به حدی باشد که برای چند قرن، هیچ کدام تمایلی به حکومت یا ادارۀ سرزمین خودشان را نداشته باشند، کمی مشکوک است. تجارت و قدرت دو امر مهم در راستای هم هستند. یعنی قدرت، مسیر تجارت را هموار می‌کند. پس اگر آنان مورد غضب هم بوده باشند، نمی‌شود تجارت کردن آن‌ها را امری راحت در نظر گرفت. یا باید قدرت داشتند و تجارت راحت و یا کلأ مورد بی‌مهری و غضب بوده باشند. حتی اگر بپذیریم که این افراد از هند به این منطقه آمدند هم کار پیچیده می‌شود. دادن امتیاز تجارت به افراد خارجی نیز امر رایجی نبوده و باید پذیرفت که چنین مهاجرانی، کاری غیز از تجارت داشتند؛ یعنی در حوزه صنعت و تولید نقش داشتند. سال‌ها پیش عده‌ای براساس برخی لغات و اصطلاحات رایج در مازندران، چنین پنداشند که مازندرانی‌ها در اصل هندی بودند و در زمان سلوکیان، این عده آمدند و ماندند! ولی چرا هند؟

  2. کسی که حاکم میشده در ان زمان باید از مردم خراج می گرفته و زیر گوش مردم سیلی می زده . لاری اهل سیلی زدن نبوده اند. تا همین اواخر حتی بعضی مشاغل در لار منع بود . مانند کارمند دارایی و شهرداری . چون معتقد بودن اه و نفرین مردم پشت سر کارمندان این ادارات است . جهت اطلاع لاری ها نظمیه هم نمی شدند . هنوز هم لاریها وارد نیروی انتظامی نمی شوند . پلیس لاری نداریم

  3. حالتون خرابه نمی‌تونین درستش کنین اونوقت هی سر قبر گذشته‌ها نشستین دارین نبش قبر می‌کنین بعد اسمش میذارین تاریخ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 نظر
scroll to top