بستن

مهاجرت در دو سوی خلیج فارس ۳: از تشکیل تا آبادانی امارات

هفت‌برکه – غلامحسین محسنی:

مرور: در دو شماره‌ی پیش، تاریخچه‌ی مهاجرت مردم دو کرانه‌ی شمالی و جنوبی خلیج فارس را از دوران باستان تا دوران حکومت ناصرالدین‌شاه قاجار مرور کردیم. نوشتیم که از میانه‌ی سلطنت «ناصرالدین‌شاه قاجار» (۱۲۸۸ ه.ق. / ۱۸۷۲ م.) روند وارونه‌ی مهاجرت (از کرانه شمالی به کرانه جنوبی) در خلیج فارس آغاز می‌گردد که تاکنون نیز ادامه دارد. سپس به بررسی دلایل این وارونگی مهاجرت پرداختیم و مهم‌ترین عامل درونی را چگونگی اداره‌ی کشور از سوی قاجارها دانستیم. اکنون به بررسی عوامل بیرونی می‌پردازیم.

 

عوامل بیرونی*: در روزگار «شاه عباس صفوی»، با همکاری «انگلیس»، استعمار کهنه‌ی «پرتغال» از جزیره هرموز و کرانه‌ی جنوبی فارس رانده شد. بدین صورت، استعمارگر دیگری (انگلستان) جای آن را گرفت. تلاش رقبای اروپایی آن نیز ثمری نداد. جنگ جهانی اول هم جای پای بریتانیا را در منطقه استوارتر نمود.

پیشتر، از توان‌مندی قواسم جلفار و دستیابی آنها به سواحل فارس نوشتیم. در آغاز سده ۱۸ م. قدرت سیاسی، مذهبی نوظهوری به نام «وهابی» با رهبری «آل‌ سعود» شبه جزیره عربستان را به دست گرفت. این رویداد همزمان با فروپاشی صفویه در ایران بود. با گسترش قلمرو «وهابیان» در شبه‌جزیره عربستان، آنها شهرهای «قطیف و لحساء» و بخش کرانه‌ای بحرین را تسخیر نمودند و در آغاز سده نوزده میلادی، با پیشروی خود، بخش «بریمی» از شبه‌جزیره ‌مسندام را متصرف شدند.

طایفه قواسم با تأثیر از آنها به آتش جنگ‌های رقابتی تجاری و اختلافات قبیله‌ای افزودند. درگیری آنها با عموزاده‌های خود (بنی معین) از آنجا ناشی می‌شود. «جواسم» چون بر نزدیکی دو سوی «تنگه هرموز» دست یافتند، آغاز به راه‌زنی دریایی نمودند. انگلیس هم برای حفظ موقعیت و منافع خود تلاش کرد بر آنها کنترل یابد. نخست به حملات نظامی علیه آنها دست زد. سپس با بزرگان و شیوخ منطقه ارتباط بر قرار کرد و به مذاکره نشست. چون رفتارش مورد پسند سران طوایف قرار گرفت، راه چاره‌ای پیش کشید که منافع هر دو را به همراه داشت؛ هر چند خود از این نمد کلاه‌ها برد. آن راه حلّ «سازش» بود. سازش میان شیوخ منطقه با سردمداری انگلیس.

سرانجام در سال ۱۸۵۳ م. قرارداد جامعی میان دولت انگلیس و شیخ‌نشین‌های «متصالح (سازش‌کننده)» بسته شد. برابر این قرارداد، هفت شیخ‌نشین کوچک «رأس‌الخیمه، ام‌القوین، عجمان، شارجه، دبی، فجیره و ابوظبی»، «شیخ‌نشین‌های متصالح» تشکیل داده؛ و تحت‌الحمایه‌ی انگلیس گردیدند. بر پایه این قرارداد، به مدت ۹۹ سال (تا سال ۱۹۵۲ م.) اداره‌ی امور هفت شیخ‌نشین به دست انگلستان افتاد.

انگلیس با کاهش نیروی نظامی خود در منطقه، تلاش کرد «قطر و بحرین» را هم در این مجموعه گنجانیده، کشوری بزرگ شکل دهد. لیکن به دلیل مشکل ریاست میانشان، از آن گذشت.

با پایان تحت‌الحمایگی در سال ۱۹۵۲ م. فرمانروایان هفت شیخ‌نشین «شورای متصالح» تشکیل داده، سرانجام در سال ۱۹۷۱ م. «امارات‌ متحده عربی» ایجاد گردید.

از تاریخ تشکیل «شیخ‌نشین‌های ‌متصالح» تا بدین سو، روند سازندگی در این بیابان‌های خشک، سوزان و بی‌آب آغاز گردید. آبادی و شکوفایی اقتصادی که اکنون دیده می‌شود، دست‌رنج ساکنان بومی منطقه نیست. بلکه از سازشی سرچشمه می‌گیرد که پدرانشان با هم آغاز نمودند. دست‌مایه‌ی این پیشرفت با اکتشاف نفت در این سرزمین شتاب بیشتری گرفت. هرچند برای بیش از یک سده جیب سرمایه‌داران و بانک‌های انگلیس را از درآمد این منطقه انباشت، و انگلیس بخش بزرگی از خسارت دو جنگ جهانی را با آن هموار نمود. لیکن بر مردم بومی این شیخ‌نشین‌ها نیز بد نگذشت، و نمی‌گذرد. آنها در سایه‌ی حمایت پدرخوانده‌ی خود، در آرامش و آسایش به روی زندگی می‌خندند.

از آن جایی که تبدیل بیابان به زیرساخت‌های شهری نیاز به نیروی کار و سرمایه دارد و جمعیت فعال و جویای کار هم در منطقه‌ی مورد بحث انگشت‌شمار است، «دگرگونی (وارونگی) مهاجرت» پدید آمد (اینجا مهاجرت از ایران به امارات مورد نظر است؛ حال آنکه ملیت‌های بسیاری به آن کشور مهاجرت کرده و می‌کنند.)

به دلیل بی‌توجهی دولت‌ها و اجرای اجباری برنامه‌های نادرست (همچون سخت‌گیری در قوانین گمرکی توسط مدیران بلژیکی برای برطرف نمودن نیازهای دولت) افزایش رقابت، نا‌امنی و بدی راه‌های مواصلاتی، فقر بیش از اندازه‌ی مردم به وقوع می‌پیوندد. یکی دیگر از عوامل، کارگزاران انگلیس در خلیج فارس بودند. آنها از این نابسامانی‌ها بهره برده، نفوذ خود را در منطقه گسترش دادند، زمینه‌ی چنددستگی میان طوایف را فراهم کردند، و کارگزاران دولتی را هم با آزمندی و رشوه از انجام امور خود باز داشتند.

از آن سو، یکی از شیخ‌نشین‌ها (دبی) از این ندانم‌کاری‌ها بهره‌ها برد و امکانات لازم را برای جذب نیروی فعال کار، بازرگانی و سرمایه‌ی آنها به کار بست. امارات کشوری با کمترین جمعیت بومی، دارای بیشترین جمعیت غیر بومی (برابر گفته دوستان، ۸۵ تا ۹۰ درصد غیربومی) است. این در حالی است که بسیاری از بومی‌شدگان امروزین آن نیز دارای اصالت ایرانی هستند و با زبان «اچمی» (خودمونی) جنوب فارس تکلم می‌کنند.

این مهاجرت‌ها به این دلیل ادامه یافت و به امروز رسید که منطقه‌ی پهناور جنوب فارس، با توجه به وجود منابع زیرزمینی (نفت و گاز) و دیگر معادن، فاقد کمترین زیرساخت‌های صنعتی، اقتصادی و خدماتی بود. نیروی جوان آماده به کار، آموزش و مهارت نمی‌دید. جزیره‌نشینان و کرانه‌نشینان بهره‌ی چندانی از آب‌های دریا نمی‌بردند. بر این پایه، چشم امیدشان به دولت‌ کشورشان بود تا زمینه‌ی لازم کار و سازندگی را از سر گیرند. لیکن امیدی بی‌جا و انتظاری بی‌مورد!

درست در کرانه‌ی آن سوی خلیج فارس، تلاشی بی‌پایان برای سازندگی، آنها را به سوی خود فرا می‌خواند. اینگونه بود که تن به مهاجرت ‌سپردند تا شاید در ساحل مقصود زندگی را سامان بخشند. بسیاری از این مهاجرین همراه با کوشش برای بهسازی زندگی خود، نیرویی برای آبادانی شیخ‌نشینان گردیدند.

همچنین از آن تاریخ تاکنون، پس از گذشت ده‌ها سال، بار بسیاری از کمبودها (در بخش آموزشی، فرهنگی، درمانی، بهداشتی و رفاهی) برای جبران بی‌توجهی دولت‌ها بر شانه‌ی این افراد نهاده شده است. سرمایه و دارایی‌های این مهاجرین از وطن‌رانده‌شده، سبب شکوفایی و نوسازی بسیاری از شهرها و به ویژه روستاهای جنوب فارس گردیده است. با یک گردش کوتاه در شهرها، بخش‌ها و روستاهای جنوب فارس، به آسانی آثارشان قابل مشاهده است: بیمارستان‌های مجهز، مساجد، مدارس، ساختمان‌های اداری، مراکز فرهنگی-مذهبی-تفریحی، پارک، خیابان و میدان و… از دست‌رنج این بزرگواران بر پا گردیده است.

همچنین رونق کسب و کار و آسایش و رفاه نسبی بخشی از بومیان منطقه، دستاورد این مهاجران اقتصادی است. دیگر اینکه نواحی نامبرده هر چند خود مهاجرفرست هستند، لیکن مهاجرپذیر نیز هستند؛ و گروه‌های مهاجران فصلی و همیشگی از استان‌های دیگر کشور را به خود جذب کرده‌اند و رونقی به آبادانی و بازار کار و کاسبی این بخش از کشور داده‌اند.

این چیزی جز عشق به وطن، زادگاه و مردم آن در میان مهاجرین گرامی نیست. جا دارد قدردان این گشاده‌دستی عزیزان باشیم.

اسفندماه ۱۴۰۰

*– قسمت‌هایی از این بخش برداشتی آزاد از کتاب«دریای پارس و سرزمین‌های متصالح» دونالد هاولی مترجم حسن زنگنه، مؤسسه همسایه۱۳۷۷می‌باشد.

 

بخش‌های اول و دوم این مطلب را بخوانید:

https://www.gerishna.com/archives/119089

https://www.gerishna.com/archives/119420

 

2 نظر

  1. اگر انگلیس و مصالحه شیوخ، عامل آبادانی جنوب خلیج فارس بوده چرا در سده اخیر با عوامل آن در شمال خلیج فارس بشدت برخورد میشد و مبارزان ضد انگلیسی لقب قهرمان گرفتند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 نظر
scroll to top