بستن

دکتر جان! خَرِ ما از کُره‌گی دم نداشت

هفت‌برکه – گریشنا:‌ اگر خواننده یادداشت‌های یک گراشی از دبی باشید. یکی از آخرین یادداشت‌های او «عوارض خروج، بیداد دوچندان بر مردم جنوب» بود. این یادداشت با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شد که «گراشی از دبی» بخشی از آن‌ها را در یادداشت «پاسخ به چند نظر: صداها برای گوش‌ها شنوا» پاسخ داد. اما مهمترین نقد را فردی با امضای «یک لارستانی دلسوز» در سایت میلاد لارستان منتشر کرد. (لینک در میلاد لارستان)

«یک گراشی از دبی» این بار باب گفتگو با «یک لارستانی دلسوز» را گشوده است. این بخش مقدمه‌ای طولانی برای پاسخ به «یک لارستان دلسوز» است و قرار است در بخش دوم نویسنده وارد موضوع عوارض خروج شود.

آیین‌نامه عوارض خروج از کشور بدون هیچ تغییری نسبت به لایحه اولیه تصویب شد و از هفته گذشته اجرایی شده است. به همین مناسبت خواندن این مناظره که گاهی به مطایبه پهلو می‌زند خالی از لطف نیست.

دکتر جان! احتیاج به تهمت، تهدید و کتک کاری نیست

بهاران خجسته باد و شادمانی بر همگان بایسته، خوانندگان و علاقمندان یادداشتهای یک گراشی از دبی نوشته پیشینم  «عوارض خروج بیداد دو چندان بر مردم جنوب» (لینک در گریشنا) منتشر شده در سایتهای آفتاب لارستان، گریشنا و ستاره‌های اوز را به احتمال زیاد خوانده‌اید و یا قبل از خواندن این یادداشت به آن نوشته رجوع خواهید کرد. موضوع مورد بحث آن یاداشت چند برابر شدن عوارض خروج از کشور و تاثیر منفی آن بر ما مردمان شهرستانهای جنوب فارس بود که در آن نوشته پس از ارائه استدلال‌های متقن از مسئولین دولتی و حکومتی خواسته شده بود یا فردوگاه لار را از عوارض خروج معاف دارند یا عوارض خروج مسافران این فرودگاه به شوراهای اسلامی شهر و روستاهای منطقه پرداخت شود. راه حل اجرایی آن را هم از عموم مردم به خصوص کنشگران اجتماعی و فعالین سه شهرستان لارستان، خنج و گراش خواسته بودم که با گفتگو و مطرح کردن این خواسته با فرمانداران و امامان جمعه به گوش دولت و حکومت برسانند و با همکاری نماینده محترم مجلس این خواسته‌ی بحق در مجلس مطرح کنند که شاید با تصویب بندی یا تبصره‌ای در زمان بررسی بودجه سالیانه در مجلس یا بعد از آن این مهم محقق گردد و سودی عاید کل منطقه شود.

متاسفانه با وجود استقبال عمومی مردمان این سه شهرستان، نویسنده‌ای که خود را تلویحا دکتر! خوانده و به نام دلسوز لارستان با انتشار یادداشتی همراه با تحریف و تشکیک در این خواسته بحق مردمان این سه شهرستان و دعاگویی بی‌مورد و بی‌دلیل به نماینده مجلس در سایت‌های خبری میلاد لارستان و آفتاب لارستان (لینک به میلاد) با دو به‌همزنی خارج از موضوع و تهمت زدن و تهدید کردن به برخورد فیزیکی به راقم این سطور غیر مسئولانه بدون هیچ استدلال و منطقی به رد و استهزای  این خواسته دست درازی کرده است. فکر می کنم اگر جوابی ننویسم و پاسخی  نده‌ام شاید رسمی ناصواب در منطقه پایه‌گذاری شود و فردا دیگری نتواند یک خواسته عمومی و برحقی را بر زبان و نوشته جاری سازد و از اصحاب دولت و دین و نماینده مجلس حق عمومی منطقه را طلب نماید. این یاداشت کشکول مانند و طولانی که در دو بخش منتشر خواهد شد. بهانه و دست آویزی‌ست جدی و شوخی! به تهمت، تهدید و دو به‌همزنی این شخص.  البته با کمی چاشنی طنز و داستان‌های کوتاه در این نوشته و جوابهای اصلی به حرفهای دلسوز! لارستان را به نوشته بعدی حواله می‌دهم. مردمان شریف این سه شهرستان قاضی و هیئت منصفه نهایی خواهند بود.

در مقدمه باید اذعان دارم و معترف شوم که اطلاعات وشناخت میدانی من از افراد، فعالین و کنشگران اجتماعی، فرهنگی و سیاسی امروز منطقه بسیار کم و محدود می‌باشد. همجنین نویسندگان، مقاله نویسان، یاداشت‌نویسان و یا صاحبان جراید و صاحب‌امتیازان سایت‌های خبری و فرهنگی هر سه شهرستان برایم ناشناخته‌اند و از نزدیک و یا سیاق دوستی آنها را ندیده و نمی‌شناسم، این موضوع در مورد سایت‌های فرهنگی و خبری گراش هم صدق می‌کند، یا حتی قبل از یادداشت دلسوز! لارستان در سایت میلاد اطلاع نداشتم که در لار سایت فرهنگی و خبری فعال دیگری به نام میلاد لارستان نیز فعال است. لذا وقتی آنها را از نزدیک نشناسم لاجرم از چگونگی روابط و وابستگی آنها به نحله‌های فکری مختلف در محافل و گروه های سیاسی، تشکیلاتی و اداری  منطقه بی‌خبرم. یادداشت‌هایم را همواره مستقلاً و بر مبنای وحدت منطقه و خیر و صلاح عمومی و خواست و نیاز مشترکمان بوده و همزمان برای همه سایت‌های منطقه ارسال می‌کنم و پیش آمده که یاداشتی از من در سایت گراش منتشر نشود ولی در سایتی در اوز و لار منتشر شود. لذا وقتی نویسنده‌ای به نام دلسوز! لارستان نوشته و یاذداشت مرا بدون هیچ دلیل و برهانی و یا نشانه‌ای به مجمع اصلاح طلبان لارستان،خنج و گراش وصل می کند و جنگ حیدری و نعمتی اصلاح‌طلب و اصولگرا راه می‌اندازد بسی افسوس می‌خورم که عوض همراهی و همیاری با خواسته عمومی مردم در معافیت فرودگاه لارستان از عوارض خروج یا پرداخت عوارض به شوراهای شهر و روستای این منطقه با ایجاد عمدی جنگ زرگری بین خودشان خواسته بحق مردمان منطقه را لوث کرده و اذهان عمومی را به سمت خواسته‌های حقیر شخصی و یا گروهی خود می‌کشانند و تعمداً سبب می‌شوند که منطقه به سمت توسعه اقتصادی و پیشرفت احتماعی نرود و مطالبه‌گری و حق و حقوق‌خواهی در بین مردمان این منطقه رشد و نموی نداشته باشد. بسی این نوع کارها را مایه شرمساری می‌دانم به خصوص وقتی شخصی از نام مستعار دلسوز! لارستان هم استفاده کند و به ضرر و زیان لارستان، خنج و گراش قلم‌فرسایی کند.

دلسوز! لارستان نویسنده محترم، حال که حضرتعالی خود را تلویحاً دکتر! معرفی کرده‌اید اجازه بدهید من هم بر سبیل عادت، شما را دکتر خطاب کنم، عادت خوبی که از سالها قبل در سفرهای کاری و یا شخصی به ایران نصیبم شده و عادت کرده‌ام که در ایران هر مخاطبی را همواره و در هر شرایطی او را جناب دکتر و یا دکتر‌جان بنامم. داستان به سالها پیش بر می‌گردد.

شما همه دکتر، ما چند تا تکنسین

۱- آن وقت‌ها مجبور بودم هر یک دو ماهی سفری کاری به ایران داشته باشم چون خودم را درگیر چندین پروزه صنعتی همزمان در استان‌های مختلف کرده بودم. راستش بخواهید هیچ کدام از این پروزه‌ها از «ب» بسم الله آن که فکر و ایده تصور کنیم تا «ی» تمت و والسّلام آن که راه‌اندازی و تولید محصول نهایی آن باشد احتیاج به هیچ مدرک‌دار دکتری و یا ارشدی نبود شاید بستگی به بزرگی و کوچکی و یا پیچیدگی فنی پروژه می‌شد با یک دو مهندس فنی مختلف با کمی تجربه و همراهی چند تکنیسین، کارهای پروژه را ردیف کرد. آنچه که به صورت روتین همواره برایم پیش می‌آمد جلسه و دیدار با هیئت مدیره صاحبان پروژه بود که از پنچ نفر آنها جهار یا سه نفرشان دکتر خوانده می‌شدند و البته مدیر اجرایی هم اغلب مهندس بودند یا مهندس خوانده می‌شدند. ما هم معمولا بستگی به نوع پروژه  فقط یک دو تکنیسین اروپایی، هندی و یا خاور دوری همراه داشتیم (مهندس، کارشناس ارشد و یا دکتری در تیم ما نبود)  که کارهای نصب و راه‌اندازی و یا تحویل ماشین‌های پروژه و یا خط تولیدی را روبه‌راه کنیم و می‌شدیم مهمان خارجی آن شرکت. چه بود و چه می‌گذشت و آخرش چگونه تمام می‌شد وصفش بماند به یادداشتی و وقت دیگری، مهم نفرات دکترها بودند که ما آنها را اغلب سر میز نهار و شام در ایران و یا در سفر آنها به دبی و یا در سفر خارج آنها را زیارت و همراهی می‌کردیم. نیازی به حرف و حدیث فنی و تکنیکال پروژه با آنها نبود که نه حوصله داشتند و نمی‌فهمیدند و نه ما به خود حق می‌دادیم از چگونگی احوالات دانش و دانشگاه آنها بپرسیم. هر دکتری به عنوان نماینده از بانکی، اداره‌ای، نهادی، وزارت خانه‌ای به عنوان کمک به پروژه و تحت عنوان عضو هیئت مدیره حقوقی می‌گرفتند تا به کارها و پست‌های دیگرشان برسند، البته بعضی از این دکترهای هیئت مدیره سابقاً نماینده مجلس بودند که منتظر دوره بعدی انتخابات بودند و پست مهمی گیرشان نیامده بود و شده بودند عضو هئیت مدیره و یا نماینده فلان نهاد در شرکت و ما مجبور بودیم به تلقین و تشویق مدیرعامل آنها را جناب دکتر و یا دکتر جان خطاب کنیم و عرض ادب کنیم و احترام داریم.

درست می‌فرمایید دکتر جان!

۲- بالاخره روزی در دبی دل به دریا زدم و از یکی از آن دکترها مورد اشاره که مهمانمان بودند و تا حدودی خودمونی و عیاق شده بودیم جریان جناب دکتر و دکترجان شرکت‌ها را پرسیدم. فرمودند ما اکثراً دکترهای سفارشی و قراردادی هستیم. جریان از این قرار توصیف کردند که در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی و حتی خیلی پیش از آن تا هم اکنون، پیشنهاد و دستوری بوده و امکاناتی بوجود آمده که ما خدمتگداران به انقلاب به خصوص آنهایی که در رده مدیریت، نمایندگی مجلس و یا پست‌های بالا و حساس اداری در دولت و نهادهای مختلف هستیم و کار و مسئولیت و تا حدی سن مانع ادامه تحصیل حضوری‌مان در دانشگاهها بوده بتوانیم در حین خدمت ادامه تحصیل بدهیم و برای پست‌هایی که گرفته‌ایم مدرکی نیز دست و پا کنیم (روال این بوده اول پست خدمت می‌گرفتند بعد مدرک دکتری) به خصوص به قراردادها و موافقتنامه‌هایی که بین ادارات، ارگانها و نهادهای مختلف حکومتی و دولتی با دانشگاه آزاد و پیام نور اشاره داشتند که تسهیلاتی ویژه برای گرفتن مدرک ارشد و دکترا برای خدمتگذاران شاغل فراهم کنند و البته بعضی‌ها هم توانسته‌اند مکاتبه‌ای از دانشگاه‌های مجازی وحود داشته یا نداشته خارج از کشور مدرک دکترای خود را بگیرند.

حتی عده ای جهشی بدون داشتن لیسانس و یا کارشناسی ارشد رانت بورس تحصیل کشورهای خارج به دست می آوردند و در میان‌سالی با مصرف یک دو سالی پول همین ملت با مدرک دکترا از فلان دانشگاه بلاد فخمیه انگریز! به مجلس یا پست بالاتر باز می‌گشتند (مثل آقای دکتر احمد توکلی نماینده معروف دوره‌های مختلف مجلس که چندی قبل سایت آقای دکتر احمدی‌نژاد رئیس جمهور معروف، مدرک بورس دکترا گرفتنش را افشاء کرد)  و در نهایت مرا اندرز داد، شما هم سخت نگیر به معامله خودت برس. من هم می‌گفتم چشم جناب دکتر ولی دکتر جان حال چرا شما بر خلاف اکثریت دکترهای مدرک گرفته سفارشی و قراردادی یا از دانشگاه‌ها مجازی و مکاتبه‌ای که معمولا مدرکشان در انواع مدیریت‌ها یا علوم انسانی اسلامی و یا چیزی در همین ارتباط اسلامی مدیریتی است (آن زمان هنوز دو رشته جدید التاسیس مداحی و خادمی مسجد به کنکور و دانشگاه‌ها اضافه نشده بود) مدرک فنی گرفته‌اید که حساب و کتابی دارد و شفافیتی در دروسش، فرمودند بالاخره من فنی بودم و دیبلم هنرستان فنی زمان شاه داشتم گفتم بهتر است در همین رشته فنی  خود بمانم، و من هم باز گفتم درست می‌فرمایید دکتر جان.

دکترهای عصبانی ایرانی

۳- با بوزش و عذر‌خواهی از پزشکان حاذق و خدمتگذار خودمان که در بیمارستانهای منطقه با خوشرویی و نرمخویی به خدمت مشغول هستند. نتیجه گذر عمر و طبیعت بدن آدمی، من و بسیاری از دوستان همسن و سال فراوان به کلینک‌ها و مطب‌های پزشکان متخصص در ایران و خارج از ایران مراجعه داده است، هم خودم و هم تمامی دوستانم به این جمع‌بندی رسیده ایم که تعداد زیادی از دکتر پزشکان ایرانی در مقایسه با هم صنفان خارجی‌شان عصبانی و کمی عبوس به نظر می‌آیند و آن لطافت و نرم‌خویی کلامی در آنها کمتر مشاهده می‌شود به خصوص وقتی شما را به جایگاه، موقعیت و شخصیت‌تان نشناسند و یا معرفی نشده باشید، به احتمال زیادی عصبی، تند و مغرورانه برخورد می کنند.

یکی از دوستان خوش‌نام و خیّر لاری من تعریف می‌کرد در سفری که به مشهد داشتم برای یک کار پزشکی به دکتر معروف و متخصصی مراجعه کردم و به منشی مربوطه درخواست پرداخت دو ویزیت کردم با توضیح این که با دکتر وقت بیشتری داشته باشم و حساب کار بیشتر دستم بیاید. تقریبا مشاوره مانند چون برای همین کار در خارج هم قبلا مراجعه کرده بودم. سخن کوتاه در پرسش دوم که خواستم دکتر توضیح وشرح مختصری بدهد چنان دکتر عصبانی شد و به من توپید که تو چه می‌دانی که من برایت توضیح دهم؟ به ناچار و بلافاصله مطب‌اش را ترک کردم و ایشان با همان عصبانیت به منشی گفتند مریض بعدی. این مساله عصبانیت و درشت‌گویی تداعی ذهنیت من شده که در ایران به هر آدم عصبانی و کمی عبوس و البته تر و تمیز و مرتب برسم او را دکتر خطاب کنم  و چون امروزها تعداد بیشتری از مردم در ایران عصبی هستند ناچاراً در ایران هر مخاطبی را جناب دکتر و یا دکتر جان خطاب کنم.

هر بیشه گمان مبر که خالی‌ست

۴- در تهران با آژانس جایی می‌رفتم راننده، جوانی برنا و بیست و هفت هشت ساله‌ بود. بد رانندگی می کرد و بی‌احتیاط تند می‌رفت. گفتم: آقای راننده می‌شود کمی آروم‌تر؟ جوابی نداد. دوباره بلندتر گفتم: آقای راننده!  ادامه حرف تمام نشده بود، جواب داد: «من راننده نیستم.» گفتم راننده نیستم یعنی چه؟ پس چرا رانندگی می‌کنی؟  مگر راننده آژانس نیستی؟ گفت: هستم ولی راننده نیستم .متوجه شد کمی تاخیری دارم، توضیح داد: داداش من شغلم رانندگی نیست ماشین مال باباست و من کمکی کار می‌کنم. ارشد حقوق گرفته‌ام و دارم دکترا حقوق بین‌الملل می‌خوانم. تعجب کردم. می‌دانستم در تمام دنیا اغلب دانشجویان سالهای اول و دوم دانشگاه کارهای مختلف پاره وقت بیرون از دانشگاه می‌کنند ولی در ارشد و دکترا دیگر فرصتی نیست که بخواهند بیرون کار کنند تازه در سالهای دکترا در دانشگاه از طریق پروژه‌ها کمک و  سهم مختصری می‌گیرند. خودم را تصور می‌کردم که همه این مراحل را سالها پیش گذرانده بودم.

در حال رانندگی داشبرد ماشین را باز کرد دو سه پوشه کاغذ و کپی بیرون ریخت اول کپی کارشناسی ارشدش در حقوق از یکی از دانشگاه‌های آزادهای تهران را نشان داد و دست نوشته و کاغذهایی هم بود که گفت نت و نوشته‌های درسی دکترا حقوق بین الملل است. صحبت که در مورد درس و دانشگاه ادامه می‌دادیم. گفت: داداش این حرف‌ها ول کن پول ثبت‌نام داشته باشی بقیه حله و همین حقوق بین‌الملل هم می‌گیرم. البته اگر پول برسه. هم من می دونم کشکه هم دانشگاه و هم استادم،  هیچ چیز برای هر سه  مهم نیست و تز هم می‌توانم یک جوری سر هم کنم اگر آماده نخرم. گفتم: بعدش چی؟ جواب داد می‌شم دکتر در حقوق بین الملل و بیکار و شاید اگر ازدواج کنم شادی دل مادر عیال که دخترش را خانم دکتر صدا کند. گفتم: آخر زشت نیست با مدرک حقوق بین الملل یک زبان خارجی بلد نباشی؟ گفت: نه مگر این همه آدمهای پست و مقام‌دار از من بیشتر بلد هستد که من باشم. به مقصد که رسیدیم گفتم: درست می‌فرمودید جناب دکتر! و با خودم زمزمه کردم: «هر بیشه گمان مبر که خالی‌ست/ شاید که پلنگ خفته باشد.» لذا بر خود عهد کردم در ایران مخاطبم را جناب دکتر و یا دکتر جان صدا کنم حتی اگر راننده آژانس باشند.

دکترهای واقعی دلخور نشوند

۵- امیدوارم که چند جوان با استعداد منطقه که با پشتکار و تلاش خود و یا با راهنمایی و یا دوپینگ خانواده در دبستان و دبیرستان تیزهوشان و نمونه و غیره توانسته‌اند در نهایت مدرک دکترای خود را با زحمت و تلاش بگیرند از این قصه‌گویی نویسنده ناراحت و دلخور نشوند. این‌ها نور چشم و افتخار منطقه هستند و حساب‌شان جداست. هر چند در این موقعیت، جایگاه کاری در خور و لیاقتشان فراهم نیست. چون درست است که استعداد و تلاش و ژن‌برتر داشته‌اند، ولی به دلیل کم بود ژن‌های رانت و واسطه نتوانسته‌اند چایگاه کاری در خور استعداد و لیاقت خود دست و پا کنند. خودشان خوب می‌دانند چه می‌گویم خداوند به همه این عزیزان صبر و برد باری دهد. ما خودمان در خانواده نمونه استعداد المپیادی و مدال‌آورش داریم که سر راست و یک یکسره از دبیرستان گراش به بهترین دانشگاه‌های دولتی رفت و در رشته تحصیلی آینده‌داری لیسانس و ارشدش با رتبه اولی و بورسیه تمام کرده و دکترایش همان‌طور امروز و فردا تمام می‌کند. در جریانم که دو وزارتخانه و چند مرکز تحقیقاتی چطور از تلاش و پشت‌کار این استعداد استفاده می کنند و علم و کتل خودشان به نمایش می‌گذاراند و زحمت این بنده‌ی بااستعداد و کوشا زیاد می‌کنند.

نصف تهرانی‌های مسافر شمال جناب دکترند

۶- اتفاقات و تعارفات فراوانی به اشکال و گویندگان مختلف درایران به خصوص تهران، مازندران و گیلان در به کارگیری لقب دکتر دیده و شنیده‌ام که باورم شده بالای نصف مسافران تهرانی آخر هفته به شمال، جناب دکتر و یا دکترجان هستند البته ضرورت بیانش دراین نوشته نیست، ولی واقعاً نمی‌دانم که ما چه تحفه مردمانی هستیم که نتوانسته‌ایم حرمت، عزت و جایگاه واقعی القاب، مقام و شغل‌ها را نگه داریم. اگر از تلخی طنز این نوشته‌ام بگذرم برای منطقه خودمان جای افسوس و ناراحتی است که شاهد باشیم که در این سی سال گدشته خانواده‌ها و علاقمندان به تحصیل با صرف هزینه‌های گزاف عزیزان‌شان را برای ادامه تحصیل عالیه در ایران و خارج تشویق و همراهی کرده‌اند و تعداد قابل توجهی از این عزیزان با زحمت و صرف هزینه درس‌شان را تمام کرده‌اند و مدارک گوناگونی از جمله دکترای پزشکی، دندان پزشکی و یا داروسازی و غیره نیز گرفته‌اند ولی با توجه به مسائل مختلف جاری مملکت نتوانسته اند شغلی در خور رشته تحصیلی‌شان در ایران بدست آورند و به ناچار با دلتنگی و افسردگی به کارهای دیگر مشغول شده‌اند. فرقی نمی‌کند اوزی باشند یا گراشی، لاری باشند یا اهل یک شهر و بخش لارستان. در دبی تعداد قابل ملاحظه‌ای از این عزیزان داریم که مظلومانه پیش آشنای نسبی و یا سببی خود به کار غیر تخصصی مشغول هستند و افسوس آرزوهای بر باد رفته و زحمت‌های کشیده شده دوران تحصیل خود دارند.

تو خوش‌شانس‌تر بوده‌ای

۷- دکتر جان دلسوز! لارستان من واقعاً شما را نمی‌شناسم و این داستان نویسی‌ها هم چندان به شما ارتباط ندارد و یقین هم دارم شما جز درس‌خوان‌های لار بوده‌اید و مدرک دکترا هم در هر رشته‌ای گرفته باشید برازنده قامتتان باد و دلخوشی دل مادر عیال، ولی شما نشناخته و ندانسته نوشته من را بهانه ای کرده‌ای که با کسانی دیگری مثل خودت که شاید در لار سمت و سوی نظرشان با شما و دکتر جعفرپور نماینده محترم مجلس متفاوت باشد، کل‌کل‌خوانی بی‌مورد کنی. در حقیقت رک و تندنویسی من برای‌تان بهانه بود که به هر دلیل که خود دانی سلام و صلواتی برای دکتر جعفرپور و یا مثلا دیگرانی داشته باشید شاید که به التماس و دعا شما توجه کنند.

من خیلی به نیت شما کار ندارم ولی دوست دارم مثل شما نوشته‌تان بهانه‌ای باشد برایم که حرف‌های مختلف دیگری مطرح کنم و غیر مستقیم جواب تهمت و تهدید ناروای شمارا در آن بگنجانم. بنابراین با مقدمه نوشته‌ات شروع کنم و اول دبیرستان که دوست درس خوان‌ات رفت دبی، آخه چه بگم که تو دلخور نشی و به فکر کتک‌کاری با من مو سفید نیفتی؟ اگر بگم دوست شما ژن برتری بوده و شانزده سال از شما دکتر امروز از نظر هوش، آینده‌نگری و تیزبینی جلوتر بوده رقیبان اصلاح‌طلب لاری و گراشی شما به جانم خواهند افتاد که مگر ایشان پسر جناب دکتر عارف معروف اصلاح طلب بوده که ژن برتری باشد و رسماً در بلندگو ژن برتری خود اعلام کند (دکتر جان اسم این بنده خدا آورده‌ام چون شما به او اشاره کرده بودی والّا من جرات نام بردن از کسی ندارم) و یا دختر و نوه فلان شخصیت معروف انقلاب است که رسما در دنیا اعلام کرده‌اند که ما ژن برتری هستیم. شاید شادروان مریم میرزا خوانی با آن همه مقام علمی و دانشگاهی‌اش متحیر ژن برتر آنها در امریکا بوده که این نورجشمان بورسیه‌دار چه ادعایی دارند! حتی امکان دارد خود تو دکتر جان دوباره جوش بیاوری و بگویی گراشی «مظلوم تاریخ» ( لقبی که همین دکترجان و دلسوز! لارستان در نوشته‌اش به من داده، دکتر جان حتی دقت نداشته که ما گراشی‌ها شیعه غالی اثنی‌عشری هستیم و فقط در باور ما جز مولای‌مان احدی دیگر شایسته لقب مظلوم تاریخ نیست) ژن برتری نوه فلان حضرت را با همکلاسی من مقایسه می‌کنی. حالا من در نوشته‌ام گفتم درسخوان بود ولی نه در حد ژنی بودن و مقایسه با ژن «زد و وازده»‌های بزرگان کشور و انقلاب.

ولی دکتر جان ناراحت نشو تو از دوست‌ات خوش شانس‌تر بوده‌ای. دوست شما مثل من و کثیری از مردمان این سه شهرستان شاگرد معمولی مدرسه‌تان بوده که به هر دلیل برخلاف خواست خودش بردنش به دبی. خودش نرفته. مطمئن باش برای کار و نان‌آوری و کمک به خانواده بردندنش به دبی. یعنی مثل شما این شانس را نداشته که دبیرستان را تمام کند و بعد هم به قول شما سال‌ها در دانشگاه خوش بگذراند. از لار بردندش برای کار یعنی کار کار کار کار آن هم در غربت و دور از خانواده و دیارش. ولی باور کن دوست شما شانزده سال زحمت کشیده، دوزبان خارجی زنده یاد گرفته، خرید و فروش و سلوک با انواع و اقسام مردمان این کره خاکی را یاد گرفنه است، تجارت و بازرگانی و کار با بانک‌ها و ال سی و حمل و نقل دریایی و هوایی و انواع بیمه‌ها را یادگرفته است. شاید به خیلی از کشورها برای انتخاب کالا و خرید رفته باشد. باور کن برای این که هزینه‌اش بالا نرود نهار و شام‌اش در سفر بیسکویت و یا نان تنها بوده برای صنار صنار پولش، در کارش حواس‌اش به حساب و کتاب بوده ناراحت نشوی ایشان به اندازه لیسانس حسابداری، بازرگانی، مدیریت و بازاریابی تجربه، علم و درس عملی دیده و در تمام این شانزده سال دانشگاه شما هر سال با تغییرات اقتصادی و نرخ ارزهای مختلف سر و کله زده است. یاد گرفته کار چیست و چگونه می‌توان ثروت تولید کرد. شما فکر کرده‌اید دوست شما در دبی برایش فرش قرمز آماده بوده یا رانتی نصیبش شده یک کلام ایشان تولید ثروت کرده هم برای خودش و هم برای دیارش حالا حضرت عالی ناراحت و دلخور هستی و دارید عقب افتادگی مالی و اقتصاد خود و امثال خود که حاصل فرایند اقتصادی و مدیریتی چهل ساله کشور است را به گردن ایشان می‌اندازی. بابا به گونه‌ای می نوشتی که کسی به سواد و مدرکت شک نکند.

ما خریدار پول خودمان هستیم و مقوم آن

۸- دکتر جان واقعا برای شما متأسفم که با این مدرک و یک کلات سواد ۱۶ سال از دوست دبی‌رو خود عقب افتاده‌ای ولی واقعاً نمی‌توانم تصور کنم به آنچه در مقدمه یادداشت‌ات نوشته‌ای سواد و فکر یک دانشگاه رفته باشد. باور کن در عجبم که فرد دانشگاه دیده‌ای این قدر از درک و فهم مسائل اقتصادی، مالی خودش و کشورش عاجز باشد که عقب‌افتادگی اقتصادی خودش و جوان‌های شهر و مملکت‌اش را گردن عده‌ای از همشهریانش بیاندازد که آنها نیز به دلیل بیکاری، فقر و عدم امکانات کار و شغل در شهر و دیار خود، مجبور شده‌اند که با هر شکلی و مشکلی برای کار به خارج از کشور بروند و پولی به وطن خود بیاورند.

واقعا باور دارید که گران شدن دلار در کشور و تورم مزمن دو رقمی چهل ساله مملکت که سبب گرانی زمین و کالا و دیگر ملزومات زندگی شده و کمر شما و دیگر هموطنان‌مان دارد می‌شکند تقصیر لارستانی‌هایی است که در کشورهای جنوبی خلیج‌فارس کار می‌کنند؟ و اینان هستند که سبب می‌شوند دلار بالا رود و مملکت فقیرتر بشود؟ فکر کنم جایزه نوبل اقتصادی برای‌تان کم باشد. دکتر! حسابی این چه تفکری‌ست که شما دارید؟ و این چه کجی فهمی است که دچارش شده‌اید؟ برای این که وارد بحث تورم و تولید و اقتصاد نشویم و نوشته‌ام طولانی‌تر نشود فقط یک ذره دقت کن و یا از کسی بپرس که چرا دلار بالا می‌رود و بفهم که ما مردمان سه شهرستان لارستان،خنج و گراش که در خارج کار می‌کنیم و با زحمت دلار و درهم به دست می‌آوریم همیشه خریدار ریال و پول ایران هستیم یعنی غیر مستقیم یاور و مقوّم ارز مملکت‌مان هستیم و همواره و پیوسته خریدار پول ایرانیم. حتماً می‌دانید که هر چه خریدار پول کشوری و یا کالایی بیشتر باشد ارزش آن پول و کالا  بیشتر می‌شود. شما اشتباه می‌کنید دلار را آن‌هایی گران می‌کنند که سر و ته پیاز هستند و در این گران کردن‌ها منفعت و رانتی دارند و یا می‌خواهند پول از مملکت ببرند نه لارستانی‌هایی که پول به مملکت می‌آورند.

نه با مالیات شما ممکلت می‌چرخد نه با عوارض ما

۹- دکتر جان ممنونم که مرا دوست عزیز خطاب کرد‌ه‌ای. ولی باز هم در همان مقدمه نوشته‌ات اشتباه کرده‌ای و افتاده‌ای توی دور شعار و حرف‌های سی چهل سال قبل، آن موقع اگر کسی این حرف‌های شعاری می‌گفت و می‌نوشت هم مردم خریدار این نوع سخنان بودند و هم امکان به دست آوردن پست و مقام برای گوینده‌اش بود، البته اگر اهلش بود. ولی امروزه دیگر مردمان حاضر به شنیدن این نوع شعارها نیستند. بله در آن زمان نه فقط من و امثال من بلکه تمامی مردمان بی‌ادعای این سرزمین جان و مال‌شان را برای انقلاب و ایران می‌گذاشتند و در هر سنگری که پیش می‌آمد جانفشانی می‌کردند. فکر کنم درست نباشد وظیفه‌ای که برای وطن‌مان انجام داده‌ایم را شرح دهم. وظیفه بوده و انجامش داده‌ایم والسلام. ولی شما هدفتان از مقدمه طولانی و شعار گونه‌نویسی چیست؟ اگر دنبال کار و کسب و جایگاهی هستی فکر کنم آنهایی که امضا دارند و می‌توانند پست و مقامی به کسی تقدیم کنند به نوشته شما توجه نخواهند کرد و اشتباه کرده‌ای چون معیار بخشش و تقسیم پست و مقام این روزها کمی تغییر کرده  ولی اگر قصد شما ارشاد و اطلاع‌رسانی اقتصادی و سیاسی برای من و مردمان این سه شهرستان بوده باید عرض کنم که شما هنوز سرتان در اقتصاد و خرج و دخل نیست و این مسائل را بد فهمیده‌اید. چون فکر کرده‌اید با مالیاتی که از حقوق‌تان کسر می‌شود دارد امورات مملکت ایران می‌چرخد و خیلی برایتان سخت است که ما مثلا مالیات نمی‌دهیم.

دکتر جان بهتر بود شما منابع بودجه دولت را در بودجه سال‌های مختلف مطالعه می‌کردید و درآمدهای مملکت از فروش نفت، معادن، عوارض مختلف مثل گمرکات و … و انواع مالیات‌ها را در نظر می‌گرفتی و آن وقت منت بر سرمان می‌گذاشتی، باور کن من جداً اعتقاد دارم که همه باید مالیات بدهند ولی شرطی هم دارد که مالیات دهنده حق داشته باشد شفاف همه داده‌های خرج و دخل مملکتش را بداند. من روشن و شفاف در مورد بودجه امسال از گفته‌های مسئولین و رسانه‌های کشور فکت و ارقام آورده بودم، اگر آنچه من نوشته‌ام درست نبوده شما کافی‌ست به گفته‌های بزرگان مملکت توجه می‌کردید که بارها درآمد نجومی دو دولت جناب دکتر احمدی‌نژاد را مطرح کرده‌اند که نمی‌دانند چه کرده‌اند و چه شده آن وقت حضرتعالی ناراحت هستید که چرا من مخالف عوارض خروج از فرودگاه لارستان هستم؟ بابا کوتاه بیا! تا هم اکنون دو معاون رییس جمهوری دادگاهی شده‌اند و حبس طولانی گرفته‌اند حالا ناراحت هستی من حرفی از بودجه زده‌ام و اشاره‌ای به رانت‌خواری کرده‌ام، ویژه خواری و رانت کاری جناب دکتر شاخ و دم ندارد همین که در بازار قیمت دلار بالای ۶۰۰۰ تومان برسد و معاون رییس جمهور نرخ دولتی دلار را ۴۲۰۰ تومان رسما اعلان دارد عده‌ای حال می‌کنند یعنی رانتی نصیبشان می‌شود. دلار ۴۲۰۰ تومانی در قیصریه و میدان لار که گیر من و تو و همشهریان‌مان نمی‌آید، باید کسی باشی که به این نعمت دست‌رسی داشته باشی.

بگذریم شما و همه می‌دانند که من درست نوشته‌ام فرماندار و استاندار نماینده دولتی هستند که هر چهار سال یک بار انتخاب می‌شود و امامان جمعه و خیلی از نهادها و ارگانهای دیگر تحت نظر ولی فقیه کشور هستند که به انتخاب چهار سال یک بار ارتباطی ندارد این گفته من چه ایرادی دارد که مستمسک قرار داده‌اید و درخواست معافیت فرودگاه لارستان را به سخره گرفته‌اید؟ برو دکترجان سری بزن به آرشیو سایت‌های این سه شهرستان یادداشت قدیمی‌تر گراشی از دبی  «کدام ثروت لار را آباد کرد» را خوب مطالعه کن. شاید جواب تمام ایرادهای شما از نوشته گراشی از دبی در آن باشد. راستی چه ایرادی دارد که من دلسوز درصد کمی از جمعیت جنوب کشور باشم و بخواهم عوارض خروج از کشور را تحویل شوراهای شهر و روستای همین مردمان شود و یا اصلا فرودگاه لارستان از عوارض خروج معاف باشد که مقدار پول بیشتری ته جیب‌مان بماند و شما هم که اطلاع کافی و وافی بیشتری از تصییع حقوق بقیه ساکنین مالیات‌دهنده این شهرستانها دارید برای احقاق حق تضییع شده آنها از دارندگان و کنترل‌کنندگان ثروت این مملکت بکوشید و اقدام کنید.

دکتر جان ما که دشمن یکدیگر نیستیم همه این سه شهرستان همشهری و همزبان هستیم. هر چه بیشتر به درآمد خودمان افزوده شود به نفع همه است. باور کن ما با پولهای‌مان بشکن نمی‌زنیم و یا اگر سوار بر ماشین بوقی می‌زنیم برای سوار کردن شماست. بد برداشت نکن و دنیا را از عینک بد بینی نبین به سروده شاعر «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» حسودوار به ۱۵۰ هزار لارستانی شاغل در کشورهای جنوبی خلیج فارس نگاه نکن. شاید در دانشگاه به شما نگفته باشند ولی یقیناً این مثل گراشی را حتماً شنیده اید که «از هستی دشمن می‌توان چیزی بخوری و نمیری، ولی از نیستی دوست هرگز تو هم مثل او از گرسنگی خواهی مرد»  دکتر ما دشمن تو نیستیم همشهریت هستیم. آرزوی نیستی برایمان نداشته باش. آبادی همه منطقه به این درآمدهاست. نباشد قیصریه و میدان لار از کار خواهد افتاد. در آمد این ۱۵۰ هزار نفر به منطقه نرسد همه با هم باید کوچ کنیم برویم حاشیه‌نشین شهرهایی شویم که ثروت مملکت را در آنها بخش می‌کنند باور کن.

ادامه ….در آینده نزدیک.

6 نظر

  1. باسلام خدمت همه خوانندگان این مطلب.باید عرض کنم که بنده در حد یک خواننده این مطلب را مطالعه کردم و علم اقتصاد و بازرگانی در حد دانشگاهی ندارم که بتوانم تایید یا رد کنم.فقط به یاد یک سوال افتادم که یک دوست و اشنای غیر اچمی در یک دیدار از من پرسید ایشان پرسیدند دلیل ابادانی و رونق شهرهایی مثل لار و گراش و اوز و خنج چیست؟می گفت در سفری به جنوب که از این چند شهر گذشتم متوجه تفاوت بین این شهرها با شهر های دیگر شدم.البته قابل ذکر است که این دوستم سالیان سال با خیلی از اچومی ها در کشور های حوزه جنوبی خلیج فارس مراوده اقتصادی هم داشت.من هم در جوابش در حد خودم گفتم شما که می دانید همه این ابادانی از سر حب و علاقه به موطن هست و اینکه بالاخره سرانه مالی در این منطقه به واسطه افرادی که در خارج امرار معاش می کنن بالاتر است.و این طبیعی هست که وجود دارمد و سرمایه بالاتر باعث رونق و ابادانی خواهد شد.
    کافیست در یک سفر از سمت جنوب به شیراز کمی به حال و هوای شهر های کوچک و بزرگ مسیر دقت کنید متوجه خواهید شد.

  2. همه متن یک طرف …نکته ظریفش این بود که گفته اگه درامد کشورهای خلیج یا همون ۱۵۰ هزار نفر نیاد باید کوچ کردوحاشیه نشین شهرای بزرگ شد …..واقعا دقیق وبجا گفته …هرچند بنده کارمندهستم واقعا قبول دارم

  3. خوش بحالت دکتر جان که با این سواد و شم اقتصادیت از ایرانی رفتی یک عده بومی که باقی ماندند برای سرافرازی شهر چه سختی هایی که نکشیدند و یک عده هم در قالب نوچه و فلان ….چه تخریب هایی که نسبت به بومی های دلسوز انجام نمی دهند

  4. منکه خوندم همشو اگه واقعن بغض و غیضی از اون آقا نسبت به نوشته های قبلی ایشون به ایشون وارد شده باید بگم واقعن نماینده لارستات کودکانه عمل کرده.نباید خصومات قومی را پیشه گرفت.مثلن نماینده صدای حوزه لارستانه نه دشمن خونی.کاش مهربانانه تر با ما رفتار شود.البته توی ژن بعضیها کینه ونفرت نهادینه شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 نظر
scroll to top